گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ اجتماعی ایران
جلد هفتم
.فصل چهارم سازندگان و نوازندگان‌




اشاره

آنجا كه زبان از گفتن مي‌ماند و قلم از نوشتن مي‌ايستد، موسيقي آغاز مي‌شود.
لودويگ وان بتهون‌

قدمت موسيقي در شرق‌

يكي از تفريحات اساسي طبقات مختلف، مخصوصا طبقه ممتاز، شنيدن آواز خوانندگان و نواي دلنشين سازندگان و نوازندگان بود.
قبل از آنكه از سرگذشت موسيقي در ايران بعد از اسلام سخني به ميان آيد، بايد بدانيم كه موسيقي در ميان ملل باستاني سابقه‌اي بس كهن دارد، بنا به مندرجات كتاب مقدس از نوازنده چنگ
ص: 144
جمله كتاب دانيال و كتاب زبور داود، در عهد قديم انواع ساز و آواز در بين ملل خاور نزديك معمول بوده به‌خصوص، از انواع ني و چنگ در منابع كهن بسيار ياد شده است.
داود پيغمبر كه هزار سال قبل از ميلاد مسيح مي‌زيسته به خوش‌آوازي مشهور است، آوايي مؤثر داشت، و در «مزمار» نواختن، ماهر بود. «... چون زبور خواندي، از خوشي آواز او، مرغان هوا كله بستندي از بالا ...» «1»
هنر داود در آواز و موسيقي، در ادبيات فارسي نيز منعكس گرديده است:
مرغ ز داود خوش‌آوازترگل ز نظامي شكراندازتر نظامي
سمعها بر سماع داوديست‌كز سر زخمه شكر افشاندست نظامي
همه گويند، سخن گفتن سعدي دگر است‌همه دانند مزامير نه همچون داود سعدي
آتشي از سوز عشق در دل داود بودتا به فلك مي‌رود بانگ مزامير او سعدي
صرير كلك تو در كشف مشكلات جهان‌چنانكه نغمه داود در اداء زبور ظهير فارابي
يافته در قصه داود سازقصه محمود و حديث اياز نظامي
در ميان ملل باستاني «اهل مصر 13 يا 14 ساز مختلف داشته‌اند، آشوريان اگرچه به اندازه مصريان در موسيقي ترقي نكرده‌اند. ولي در اينكه هشت يا نه ساز داشته‌اند ترديدي نيست و نمونه بعضي از سازهاي آنها اخيرا در اكتشافات بين النهرين پيدا شده و از جمله:
چنگ ذات الاوتار است كه 16 تار دارد و مربوط به 2500 سال ق. م. مسيح مي‌باشد، اين چنگ سه گوشه دارد و يكطرف آن پهن است.» (ايران‌نامه).
در ايران باستان نيز به حكايت كتب مذهبي، موسيقي و سرود و آواز وجود داشته است و قسمتهاي منظوم اوستا را با آواز و سرود مي‌خواندند و وجود گاتها كه سرودهاي مقدس مذهبي است، مؤيد اين معني است؛ از آثار عهد هخامنشي چيزي كه مؤيد رواج موسيقي در آن عصر باشد، به‌دست نيامده، ولي به‌طوري‌كه يونانيان نوشته‌اند پادشاهان آن عصر، هنگاميكه مشغول خوردن غذا مي‌شدند جمعي از كنيزان به خنياگري و رقص مي‌پرداختند.
______________________________
(1)- علي اكبر دهخدا، لغت‌نامه، شماره مسلسل 68، «د- داعي صغير» ص 718 و 719.
ص: 145
پس از حمله اسكندر و رسوخ تمدن يوناني در ايران، بعيد نيست كه موسيقي بيش از پيش مورد توجه قرار گرفته باشد؛ در دوره اشكانيان، رقص و آواز توأم با ني و تنبور، در بين طبقات مرفه معمول بوده است. يكي از نويسندگان روم مي‌گويد: «اشكانيان يك آلت موسيقي موسوم به (سام‌بوكا) داشته‌اند ولي نمي‌گويد كه چگونه آلتي بوده است.» «1»

موسيقي در دوره ساساني‌

در دوره ساسانيان، موسيقي بيش از پيش مورد توجه دربار و طبقات ممتاز قرار گرفته و اشخاص هنرمندي چون: باربد، نكيسا، بامشاد و رامتين در قلمرو موسيقي شهرت فراوان كسب كردند. مطربان و رامشگران پشت پرده مي‌نشستند و به اشاره «خرم‌باش» كه مقام پرده‌داري داشت، هنرنمايي مي‌كردند. به حكايت منابع تاريخي، بهرام گور و خسرو پرويز بيش از ديگر سلاطين ساساني به رامشگران و موسيقي‌دانان و مطربان توجه داشتند، در زمان خسرو پرويز، باربد براي هر روزي از هفته نوائي ساخته بود و همو براي هر روز از سي روز ماه لحني پديد آورده بود كه به نام سي لحن باربد مشهور است، علاوه‌براين، براي 360 روز اوستايي، 360 لحن ساخته بود، كه قسمتي از نغمات، لحنها و آوازهاي آن دوران در كتب موسيقي و آثار ادبي بعد از اسلام به چشم مي‌خورد؛ از قبيل: نوروزي، مهرگاني، ماخور (ماهور)، اپرين (آفرين)، شبديز، مشكدانه، خسرواني، سبز در سبز، باذرستاني، شيشم، اورامن، لاسكوي، شادروان، مرواريد و غيره.
منوچهري گويد:
مطربان ساعت‌به‌ساعت بر نواي زير و بم‌گاه سروستان زنند امروز گاهي اشكنه
گاه زير قصران و گاه تخت اردشيرگاه نوروز بزرگ و گه نواي بسكنه ارزقي نيز اشعاري در وصف بربط ساخته و به مناسبت، نام چند نواي موسيقي را ذكر كرده است:
چوبي است بي‌قياس و در او نقش بي‌عددموئي است بي‌مثال و در آن عقد بيشمار
خرمتر از بهار و سرايد به زير و بم‌گه كينه سياوش و گه سبزه بهار «2» كريستين سن، مستشرق دانماركي، پس از مطالعه‌يي دامنه‌دار در پيرامون فرهنگ و تمدن عهد ساساني مي‌گويد: اسامي نواهاي قديم خيلي اهميت دارند و چندتا از آن نواها در مدح پادشاه و در باب گنجهاي او بوده، مثل: خسرو، باغ شهريار، باغ شيرين اورنگي، شبديز، هفت‌گنج، گنج بادآورد، گنج‌كاو، تخت اردشير؛ و چندتاي ديگر، درباره كارهاي
______________________________
(1)- سلطاني، در پيرامون موسيقي و موسيقي‌شناسان ايران، مجله مهر، شماره 7.
(2)- جلال همايي، تاريخ ادبيات ايران، ص 171 به بعد.
ص: 146
پهلوانان قديم بوده، مثل: آئين جمشيد، كين ايرج، نوروز كيقباد، سياوشان، كين سياوش، پيكرگرد و غيره و نواهايي در مدح بهار و زيبايي طبيعت و تعريف باده و عيش و خرمي هم بوده مثل: نوروز بزرگ، ساز نوروز، سبز در سبز، گل‌نوش، سروسهي، كبك دري، پاليزبان، آرايش خورشيد، ماه بر كوهان نوشين باده، روشن‌چراغ، نوش‌لبينان، رامش جان يا رامش جهان و غيره.
در خصوص سي لحن باربد، نظامي داد سخن داده و ما با رعايت اختصار قسمتي از آن اشعار را نقل مي‌كنيم:
ستاي باربد آواز دردادسماع ارغوان را ساز درداد
ز صد دستان كه او را بود دمسازگزيده كرد سي لحن خوش‌آواز
چو ياد از (گنج بادآورد) راندي‌ز هر يادي لبش گنجي فشاندي
ز (گنج سوخته) چون ساختي راه‌ز گرمي سوختي صد گنج را شاه
جو (گنج‌كاو) را كردي نواسنج‌برافشاندي زمين هم كاو و هم گنج
چو (شادروان مرواريد) گفتي‌لبش گفتي كه مرواريد سفتي از آلات موسيقي عهد ساساني، چنگ (رباب)، ناي، بربط (عود)، تنبور، كمانچه، غژك يا غجك، و امثال آنها بوده است.
استاد فقيد عباس اقبال (در شماره 5 مجله كاوه) پس از تتبع در فرهنگها و دواوين، عده الحان و نواهاي موسيقي را چنين نوشته‌اند: «آزادوار، پاليزبان، باخوز، سبزبهار، با روزنه، باغ سياوشان، رامشخوار، راه گل، راهوي زاغ، سازگري، شادباد، شاورد، كاسه‌گري، شباب، سپهبدان، بند شهريار، تخت اردشير، گنج‌كاو، انگبين، گنج‌وار، گنج سوخته، دل‌انگيزان، سروستان، چكاوك، خاركن خسرواني، اشكنه، نوروز بزرگ، نوروز خردك، نوروز خارا، باد نوروز، ساز نوروز، نوروز كيقباد، نوشين لبينا، شهرروز، ره جامه‌داران، بربط
ص: 147
مهرگان بزرگ، مهرگان فرد، نهاوندي، نهفت، زير بزرگان، تيزي راست، زيرخرد، نيم راست، بهمنجه، چنانه، پرده خرم، ديرسال، پرده زنبور، در غم، افسر سكزي، تكاو، گلزار، خماخسرو، زنگانه، روشن‌چراغ، بهار بشكند، باغ شهريار، پيكرگرد، گل‌نوش تيف گنج، ديورخش، ارجنه، زيرافكن، سيوارتير، شيشم، سرانداز، قالوس، هفت‌گنج، كاويرنه زير قيصران.» به نظر استاد: تفكيك الحان دوران بعد از نواهاي عصر ساساني امكان پذير نيست، ولي بدون شك بسياري از نواهاي سابق الذكر، يادگار دوران پيش از اسلام است.- به نظر استاد همائي، غير از آنچه گفتيم: «... در كتب موسيقي، اسامي فارسي، اصطلاحات و الحان و پرده‌ها بسيار است از قبيل: فاختي، بسته‌سپاهان، سپاهان، همايون، شور، شهناز، سه‌گاه، مايه و امثال اينها، و اين نكته را در خاطر بايد داشت كه ممكن است يك آواز، چند اسم داشته باشد.» «1»

آلات موسيقي‌

«... از جمله آلات موسيقي دوره ساساني چنگ (رباب)، ناي، بربط (عود)، تنبور، كمانچه، غژك يا غجك و امثال آنها بوده است، بربط و چنگ به قول جمعي از مورخين و موسيقي‌دانان از آلات مخترعه ايرانيان قديم است و گويند كه حارث بن كلده، در دربار انوشيروان نواختن بربط را آموخته و بعد از مراجعت، در مكه نشر داده است و بعضي از شعراي جاهليت از قبيل اعشي (ميمون بن قيس متوفي 629 م) كه در دوره انوشيروان به مدائن رفته‌اند، لفظ فارسي بعضي آلات موسيقي را عينا در عربي ذكر كرده‌اند ...
توضيح: بربط مهمترين آلات موسيقي است كه امروزه به «تار» معروف است و بعضي گويند ماخوذ از «باربد» است و برخي گويند كه چون شبيه مرغابي است از آن جهت بربط گفته‌اند و بعضي گويند چون در موقع نواختن به سينه گذارند از آن جهت آن را بربط گفته‌اند، بربط از ابتدا چهار تار داشته و اكنون به چهارده رسيده است چنگ از آلات كثير الاوتار است و بعضي 24 وتر برخي كمتر يا بيشتر بر آن مي‌بسته‌اند- تنبور از سازهايي است كه به شكل امرود بود، دسته بلندي دارد و در قديم دو وتر بر آن مي‌بسته‌اند و اكنون شماره تارهاي آن به شش رسيده و بعضي گويند كه شبيه دم بره بود؛ و معروف به (دنب بره) بوده است و تنبور معرب آن است؛ كمانچه از آلات مجروره و دسته كوتاهي دارد كه با كمان وتردار مي‌نوازند، كمانچه در اوايل يك وتر داشته و حاليه به چهار رسيده است و چهار تار را «شوشك» نامند.
غژك يا غجك نوعي از كمانچه است كه كاسه بزرگتري داشته است و مهري، واگري،
______________________________
(1)- همان كتاب، ص 174.
ص: 148
و سنطور و قانون و نزهت و مغني، هر شش‌تا مانند چنگ از آلات كثير الاوتار بوده و در ايران معمول هستند و تفاوت عمده آنها اين است كه هيئت چنگ، مثلث و قانون ذوذنقه است؛ و ديگر آنكه، اوتار چنگ مفرد و سنطور جفت و قانون سه تار دارد و نزهت از تركيب دو قانون بعمل آمده و (108) تار دارد و مغني را از قانون و نزهت و رباب تركيب و اقتباس كردند و دو ناي و بيشه و ني انبان و موسيقار از جنس ناي است. (گنجينه معارف) ميرزا محمد علي خان تربيت.» «1»

موسيقي ايراني‌

به‌طوريكه در جلد اول تاريخ اجتماعي ايران ضمن بحث در پيرامون موسيقي عهد ساساني متذكر شديم، در ايران، طبقات ممتاز و مرفه به‌خصوص شاه و درباريان به موسيقي و ساز و آواز توجه خاص داشتند و رامشگران و خنياگران در دربار شاهان ساساني، به‌خصوص بهرام گور و خسرو پرويز مقام و موقعيت ممتازي به‌دست آورده بودند؛ به‌طوريكه كريستين سن، مستشرق دانماركي متذكر شده معروفترين رامشگران و ترانه‌سازان دربار خسرو پرويز، سركش و باربد بوده‌اند و بنا به روايات موجود، رشد و تكامل دستگاههاي موسيقي ايران در عهد ساساني، بيشتر مديون نبوغ و استعداد باربد است، در برهان قاطع نام سي لحن كه باربد براي بزم خسرو پرويز ساخته، ذكر شده است و در خسرو و شيرين با اختلافي همان الحان نوشته شده است ثعالبي نيز ابتكار اختراع خسروانيات را به باربد نسبت مي‌دهد و مي‌گويد: استادان فن موسيقي، نه‌تنها در بزم ملوك، بلكه در جشنهاي عمومي نيز شركت مي‌جستند.
«پس از ظهور نهضت اسلامي و پايان دوران جنگ و خونريزي، اعراب كه در آغاز امر، قومي بدوي و چادرنشين بودند و به امور ذوقي و هنري كوچكترين عنايتي نداشتند، در اثر تماس و نزديكي با ملل متمدن ايران و روم، اقامت در شهرها و مشاهده مظاهر گوناگون تمدن ملل كهنسال آسيايي به تدريج به امور ذوقي و هنري متمايل گرديدند، تا جائي كه در دوران حكومت بني اميه و بني عباس، خنياگران خارجي به دربار خلفا راه يافتند و راه‌ورسم دربار ساساني را در دستگاه آنان تجديد نمودند.

توجه اعراب به موسيقي‌

اعراب در دوران جاهليت، از خواندن شعر، بدون آواز و آهنگ لذت مي‌بردند و بعدها به خواندن نواهايي هنگام حركت شترها مبادرت كردند و مقارن ظهور اسلام بعضي آلات موسيقي بسيار ساده، نظير:
ني سارباني، دف و مزمار و دايره در بين آنان معمول بود ولي پس از ظهور اسلام، درنتيجه فتح و پيروزي و غنايم بسياري كه نصيب اعراب شد، ميل به تجمل و آسايش در قلوب بعضي
______________________________
(1)- همان كتاب، ص 177.
ص: 149
از آنان راه يافت، به‌طوري‌كه از مطالب بعضي از كتب آن عهد برمي‌آيد، عبد اللّه بن زبير براي تعمير كعبه تني چند از بناهاي ايراني را به كار گماشت و آنان طبق عادت و معمول خود، ضمن كار، به خواندن آواز و تغني مشغول شدند، شخصي به نام سعيد بن مسجع كه دلباخته آواز و موسيقي بود، پس از شنيدن اين آوازها با همان لحن به عربي تغني كرد، اعراب از شنيدن آواز او لذت بردند و او را به شوق آوردند تا جائي كه سعيد براي فراگرفتن اين فن به فارس و شام سفر كرد و پس از تكميل اين هنر، راه مدينه پيش گرفت. سعيد و اعشي بن- قيس، جوانان صاحب ذوق عرب را به آواز و موسيقي آشنا ساختند، ولي نبايد فراموش كرد كه اعراب پس از آنكه به نقل و ترجمه منابع علمي مشغول شدند، باز ايرانياني چون ابراهيم و اسحق ارجاني و حماد فرزند اسحاق در راه تدوين و تكميل موسيقي گام برداشتند. تا پايان عصر امويان، مركز رشد و تكامل موسيقي، مكه و مدينه بود، ولي در عصر عباسيان اين فعاليت به بغداد انتقال يافت؛ بعضي از منابع تاريخي نشان مي‌دهد كه اعراب پس از آشنا شدن به اصول موسيقي و ساز و آواز در راه تكامل آن قدمهايي برداشتند و حتي بعضي از آنها به ساختن آلات موسيقي توفيق يافتند؛ در دوران بني اميه، خاندانهاي مرفه و متنعم به ساز و آواز و رقص رغبت بسيار نشان مي‌دادند و جمعي از آنان براي دعوت رامشگران و رقاصان مرد و زن به ايران و دمشق و ديگر بلاد شام مسافرت كردند، توجه به ساز و آواز و رقص پس از استقرار حكومت عباسيان، همچنان باقي بود. پس از روي كار آمدن حكومت امويان در اندلس در دربار عبد الرحمن دوم، در قرطبه نيز رامشگران ايراني موقعيت ممتازي كسب كردند، چنانكه جواني ايراني به نام «زرياب» توجه عموم را به خود جلب كرده بود، تا جايي كه هنردوستان آن سرزمين از لباس و اطوار و حركات او تقليد مي‌كردند.
به‌طوري‌كه ابو الفرج اصفهاني در كتاب الاغاني (نغمه‌ها) نوشته است، طبقات ممتاز و درباريان از ديرباز به سازندگان و نوازندگان زبردست مبالغي هنگفت صله و انعام مي‌داده‌اند.

علاقه خلفا به موسيقي‌

عباسيان چنانكه ديديم سازمان دولت و دربار خود را از سلاطين ايران تقليد كردند، خلفاي عباسي در پشت پرده مي‌نشستند و مردي به نام حاجب را موكل آن قرار مي‌دادند و به هر آهنگ و نغمه‌اي كه علاقه داشتند، به وسيله حاجب به خنياگران دستور مي‌دادند. قبل از استقرار حكومت بني العباس، بني اميه، نيز از آداب ايرانيان تقليد كردند. براي اينكه مطلب بهتر روشن شود گفته جاحظ را عينا ترجمه مي‌كنيم:
جاحظ مي‌گويد: «از اسحاق بن ابراهيم پرسيدم، كه آيا خلفاي بني اميه با نديمان و مغنيان خود بدون پرده مي‌نشستند؟ در پاسخ مي‌گفت: معاويه و مروان و عبد الملك و وليد و سليمان و هشام و مروان بن محمد در پس پرده مي‌نشستند و خود را به نديمان نمي‌نمودند و
ص: 150
مقصودشان اين بود كه نديمان از حركاتي كه در وقت غلبه نشاط و سرور از آنها سر مي‌زد آگاه نگردند، چه بسيار اتفاق مي‌افتاد كه خليفه از فرط وجد و سرور از جاي برمي‌خاست و مي‌رقصيد و گاهي جامه از تن مي‌كند و برهنه مي‌شد و در اينحال احدي جز خواص و كنيزكان اطلاع نمي‌يافت و هروقت جست‌وخيز و شور و شعف خليفه از حد اعتدال خارج مي‌شد و احتمال مي‌رفت كه اشخاصي كه بيرون پرده‌اند ملتفت شوند، پرده‌دار به آواز بلند مي‌گفت: اي كنيزك بس است، كوتاه كن. تا به نديمان و مغنيان چنين بفهماند كه اين حركت يا آواز نابهنجار از طرف يكي از كنيزكان است نه از طرف خليفه اموي. و اما ساير خلفاي بني اميه بدون پرده با مغنيان مي‌نشستند و از اينكه در حضور آنها برقصند يا برهنه شوند، پروا نمي‌كردند و در اين بي‌پروايي، هيچ‌كدام به پايه يزيد بن عبد الملك و وليد بن يزيد نبودند و اين دو تن در حضور ندما، از هيچ‌گونه سخافت و هرزگي باك نداشتند.
گفتم: عمر بن عبد العزيز چطور؟- گفت: وي از آغاز خلافت تا هنگام مرگ، استماع موسيقي نكرد، اما پيش از خلافت در ايامي كه والي مدينه بود، به غنا و موسيقي گوش مي‌داد و هروقت به نشاط مي‌آمد از حد ادب خارج نمي‌شد و حركات ناپسنديده از او سر نمي‌زد.- گفتم: خلفاي خودمان (بني عباس) چطور؟ گفت: ابو العباس سفاح، در سال اول خلافت بدون پرده، با نديمان مي‌نشست، ليكن پس از يكسال ... پس پرده نشستن را معمول داشت و هروقت از ساز و آواز به طرب درمي‌آمد از پس پرده آواز مي‌داد كه احسنت آفرين، خوب خواندي يا خوب نواختي اين آواز را مكرر كن و مغني مكرر مي‌كرد و از فضايل و محامد اخلاق وي اين بود كه هيچ نديم يا مغني با دست خالي از نزد او نمي‌رفت ...» «1» به‌اين‌ترتيب مي‌بينيم پس از آنكه اعراب پيروزيهاي فراواني كسب كردند و سيل غنايم و مالياتهاي گوناگون به مراكز حكومت اموي و عباسي سرازير شد، اعراب مانند ديگر ملل مرفه جهان به مسائل تفريحي، عشقي و ذوقي توجه فراوان كردند. احمد امين مصري مي‌نويسد: «در قبال آن زندگي آرام كه به عفت و تقوي و وقار مقرون بود و شرح آن در كتب محدثين و فقها آمده است، يك زندگي ديگري كه به لذت و طرب آميخته بود، وجود داشت ... در حجاز زهد و تقوي و حديث و فقه از يك طرف، و از طرف ديگر عيش‌ونوش و تغزل و معاشقه و لهو و طرب و بازي و زن‌پرستي و يارنوازي حتي در موسم حج مرسوم بود، همانطوركه زندگي علما و پرهيزگاران نتيجه علمي بخشيده، زندگي طرب‌جويان نتيجه فني و ادبي داده است، جاي شگفتي است، اگر بگويم فن طرب و موسيقي در حجاز به اندازه
______________________________
(1)- نقل و تلخيص از مقاله آقاي سلطاني در پيرامون موسيقي و موسيقي‌شناسان ايران در شماره هفت، سال پنجم مجله مهر. همچنين نگاه كنيد به كتاب تاج اثر جاحظ، از صفحه 42 به بعد و پرتو اسلام، احمد امين از ص 159 به بعد.
ص: 151
شام و عراق ترقي كرده بود، زيرا شهر مكه و مدينه هردو داراي عده‌يي سازنده و نوازنده و خواننده بود. ابو الفرج روايت مي‌كند، كه مطربين همه ساله گروه گروه براي حج رهسپار مي‌شدند، در اين ايام چهار تن از اساتيد فن موسيقي به نام ابن سريح و غريض و معبد حنين شهرتي به‌سزا كسب كرده بودند.
يكبار ديگر، عده‌اي از خوانندگان و نوازندگان نامدار، راه حج پيش گرفته، در مراجعت عده‌اي از ارباب ذوق به پيشواز آنان شتافتند و از نكويي‌منظر و هيأت آنان در شگفت شدند، ابو الفرج گويد: در منزل جميله جمع شدند و در آنجا پنجاه نفر كنيز با پنجاه آلت طرب شروع به نواختن كردند، به‌طوريكه چهار ديوار خانه به لرزه درآمد، جميله خود نواخت و آنها از او متابعت كردند ... مي‌گويند امام مالك خود گفته بوده كه «من در جواني همواره دنبال مطربين و موسيقي‌نوازان مي‌رفتم و اين فن را از آنان اخذ و اقتباس مي‌نمودم، مادرم به من گفت: اي فرزند، مغني اگر زشت‌رو باشد كار او رونق نمي‌گيرد، بهتر اين است كه فقه را بياموزي كه با روي مكروه منافات نخواهد داشت، من هم از اين جماعت بريده، به فقها پيوستم، خداوند هم مرا به اين مرتبت رسانيد.» «1»
شوخي و ظرافت و مطايبت و نغزگوئي هم با طرب ملازمت داشت، ناصري، در نادره- گوئي و شوخي ممتاز بود و همواره اهل مدينه را مي‌خندانيد و چون او، جا تهي كرد، اشعب، جانشين وي گرديد، اين شخص مايه شوخي و مطايبت را در كتب ادب از خود به يادگار گذاشت، حجاز از دو جهت ممتاز بود: يكي از جهت فقها و علمائي كه در دامان خود تربيت كرده، ديگر از جهت هنرمندان و موسيقي‌دانها و خوانندگاني كه در آن محيط رشد و تكامل يافته بودند، سكنه عراق و شام كه مركز تمدن بود، فن طرب و موسيقي را از مردم حجاز كه مردمي بدوي و باروح و پرنشاط بودند فراگرفتند ..» «2»

تاريخچه موسيقي‌

در غالب منابع مذهبي عهد عتيق، با موسيقي و آواز و ذوقيات بشر اعلام مخالفت نشده است. از جمله در داستان «ملكه سبا و آمدنش نزد حضرت سليمان» با نام آلات موسيقي دوران قديم آشنا مي‌شويم: «بار ديگر چون دل ... پادشاه به خمر فرح يافت فرمود كه رباب و دفها و سنجها و بربطهايي را كه پدرش آنها را مي‌زد، بياوردند و بار ديگر چون ... پادشاه به خمر فرح يافت، فرمود كه حيوانات صحرا و پرندگان هوا و خزندگان زمين و ديوها و ارواح و پريان را بياورند
______________________________
(1)- احمد امين، پرتو اسلام، ص 219 به بعد. (نقل به اختصار)
(2)- همان كتاب.
ص: 152
به حضورش رقص كنند ..» «1» حتي در مذهب يهود كه شايد از جهت احكام و تكاليف و تعاليم مذهبي يكي از دشوارترين مذاهب دنياست، موسيقي تحريم نشده و رقصيدن عملي مجاز بود، بشرط اينكه زن با زن برقصد و مرد با مرد» «2»
براي جلوگيري از فساد: «اسلام حكم به تحريم غنا، و ساختن آلات طرب كرد و در عهد خلفاي راشدين، احكام شرع اسلام با شدت هرچه تمامتر اجرا مي‌شد. از اين جهت بازار موسيقي بي‌رونق شد و عربها اغاني عصر جاهليت خود را نيز ترك گفته بالمره فراموش كردند و آنچه از تغني باقي مانده بود، فقط منحصر به ترنم اشعار و ترجيع قرائت قرآن گشت، از آن پس در عهد خلفاي اموي كه دوران رفاهيت و خوش‌گذراني بود، سلاطين بني اميه مايل به عيش و عشرت بودند و سورت احكام سخت اسلامي به دست آنان شكسته گشت و ازاين‌رو، تدريجا مغنيان و موسيقي‌دانان ايران و رم با امن و امان داخل در حوزه قدرت مسلمين شدند، در اواخر دوره اموي، مخصوصا موسيقي و آلات طرب خيلي شايع بوده و محافل و مجالس شخصيتهاي بزرگ، هميشه با ساز و آواز توأم بوده است و مغنيان و رامشگران در حضر و سفر و حتي در سفرهاي جنگي همراه بوده‌اند. ابن اثير مي‌نويسد: در سال 131 ه. در حوالي اصفهان، سپاه عباسيان بر قشون بني اميه ظفر يافتند و از جمله غنايمي كه به دستشان افتاد، آلات طرب از قبيل:
ناي، بربط و تنبور بسيار و بي‌اندازه بود.» «3»
با تمام محدوديتهائي كه در راه پيشرفت رقص و آواز پديد آمده بود، پس از استقرار حكومت بني اميه، طبقه اشراف در شهر مكه «سرگرم عيش و خوشگذراني بودند، از جمله يكي از ايشان در مكه مجمعي براي تغني و قمار تأسيس كرد و كتب مختلف شطرنج و وسايل بازيهاي ديگر را در اختيار اشخاص ذيعلاقه مي‌گذاشت و باز در مدينه، الاحوص شاعر، اشعار عاشقانه مي‌سرود و يونس، موسيقيدان ايراني آن اشعار را به آهنگهاي جديد درمي‌آورد، تفريحات مردم مدينه به همين سادگي و اختصار باقي نماند، بطوري‌كه شهرت زنان خواننده اين شهر بزودي عالمگير شد.
در دوره بني اميه كه خلفا به اسلام و تعاليم آن كمترين ايماني نداشتند، توجه به آواز و موسيقي بيشتر شد «در بغداد نيز مانند مكه و مدينه در عهد بني اميه، راوي اشعار و غزليات جديد، خوانندگان و نوازندگان زن بودند كه در زندگي اجتماعي اين شهر تأثيري به‌سزا داشتند، كساني كه بعدها در عهد عباسيان باعث رونق اين بساط شدند، يكي، المهدي فرزند خليفه
______________________________
(1)- ينابيع الاسلام، ص 67.
(2)- ويل دورانت، عصر ايمان، ترجمه ابو القاسم طاهري، بخش سوم، ص 66.
(3)- نگاه كنيد به تاريخ ادبيات، تأليف استاد همايي.
ص: 153
و ديگري غلامي از ديلمي‌ها بود كه در سامره و بغداد، مدتها بهترين دوستداران اين سبك محسوب مي‌شد و خود نيز چند آهنگ جديد به آهنگهاي آن زمان افزود، در عهد هارون و جانشينان وي، موسيقي بغداد، تحت نفوذ ابراهيم بن ماهان الموصلي و پسرش اسحق كه از دهقانان ايراني بودند قرار داشت، هردوي آنها به كنيزان، خوانندگي آموخته و ايشان را به بهاي بيشتري مي‌فروختند ..» «1»

ساز و آواز

با اينكه اسلام، براي حفظ و صيانت جامعه از فساد، با موسيقيهاي محرك و فسادانگيز روي موافق نشان نمي‌داد، با گذشت زمان و آميختن اعراب با ديگر تمدنها و سرازير شدن سيل طلا و نقره به مركز خلافت، گروهي از اعراب بي‌ايمان و متمكن از دوره بني اميه به تشويق نوازندگان و خوانندگان آغاز كردند. در ميان خلفاي بني اميه يزيد بن عبد الملك سخت دلباخته موسيقي بود؛ جرجي زيدان مي‌نويسد: «هنگامي كه حبابه براي او شعر مي‌خواند و ساز مي‌نواخت، خليفه به رقص آمد و با بانگ بلند گفت: «اي جان‌عزيز از شدت خوشي مي‌خواهم بپرم، حبابه گفت: ملت را به كي مي‌سپاري؟ خليفه دست معشوقه را بوسيده جواب داد كه: ملت به دست تو سپرده است.»
وليد پسر يزيد بن عبد الملك نيز در امور عشقي بيقرار بود، كار ابتذال، و عدم توجه به مباني اسلام در عهد بني عباس به جائي رسيد كه:
مهدي و هرون و امين و مأمون و واثق و متوكل (از ميان خلفاي عباسي) بيش از ديگران به ساز و آواز توجه داشتند و طبعا اميران و بزرگان معاصر آنان نيز از آنان پيروي مي‌كردند در اين دوره، ارباب ساز و آواز، نظير: ابراهيم و اسحق و زرياب از بذل و بخششهاي نامحدود خلفا سرمست بودند «زرياب از خوانندگان و نوازندگان نامي ايران با دويست غلام، سوار و پياده مي‌شد و سي هزار دينار پول نقد و مقدار زيادي املاك و حشم و خدم و كنيز و غلام و اسب و استر داشت ...» «2»
پروفسور ر. لوي دانشمند انگليسي مي‌نويسد: «در زمان بني اميه، افراد خانواده‌هاي ثروتمندتر چنان به موسيقي و رقص علاقه داشتند كه حتي رامشگر و رقاص مرد و زن از ايران براي دمشق و شهرهاي ديگر شام استخدام مي‌كردند و اين علاقه به هنر و موسيقي با روي كار آمدن عباسيان و راندن بني اميه از شام پايان نيافت زيرا امويها در اندلس (اسپانيا) سلسله اموي ايجاد كردند و در دربار عبد الرحمن دوم در قرطبه (52- 822 ميلادي) آوازخواني
______________________________
(1)- كارل بروكلمان، تاريخ ملل و دول اسلامي، ترجمه دكتر محمود جزايري، ص 97، 162.
(2)- ر. ك: جرجي زيدان، ج 4، ص 198 به بعد.
ص: 154
ايراني به نام زرياب وجود داشت كه روزي برده مهدي خليفه عباسي بود، بعد به آندلس مهاجرت كرد، اين رامشگر ايراني چنان در دربار قرطبه نفوذ كرد و ستاره هنر آنجا شده بود كه لباس و اطوار او براي اهل محل نمونه و سرمشق بود و حتي در فن آشپزي سليقه او را سرآمد اقران مي‌دانستند؛ و همه نجبا از او تقليد مي‌كردند. در قسمت شرقي قلمرو خلفا نيز تقاضا براي رامشگران ايراني به قدري زياد بود، كه خوانندگان ايراني ثروتهاي بيكران از اين راه گرد مي‌آوردند. در كتاب الاغاني (كتاب نغمه‌ها) تأليف ابو الفرج اصفهاني، دائم سخن از مبالغ هنگفتي است كه به خوانندگان و نوازندگان موفق و مورد توجه پرداخته مي‌شد.» «1»

تكامل تدريجي موسيقي‌

از دوره بني اميه به بعد، هنرمندان و دانشمندان به كمك امرا و رجال فرهنگ‌دوست در راه تكامل موسيقي از لحاظ علمي و عملي گامهاي مؤثري برداشتند، چنانكه اسحق موصلي و ابو العباس سرخسي و ابن خردادبه، در قرن سوم هجري و ابو بكر رازي و فارابي و ابن سينا در قرن چهارم- و در قرون بعد نيز مرداني چون قطب الدين شيرازي و ديگران به نوشتن كتب و رسالاتي در پيرامون صناعت موسيقي مبادرت كردند.

موسيقي و فارابي‌

استاد فقيد اقبال آشتياني، ضمن شرح حال ابو نصر فارابي مي‌نويسد:
كه قدماي ما رياضيات را به چهار نوع تقسيم مي‌كردند و نوع چهارم را «علم موسيقي» مي‌خواندند، و تعريف موسيقي را چنين مي‌كردند كه موسيقي، علمي است رياضي يا صناعتي است كه از احوال نغمات از حيث تأليف و توافق و تنافر آنها و احوال ازمنه و فواصلي كه در خلال نغمات حادث مي‌شود، بحث مي‌كند؛ و شامل دو جزء است: يكي قسمتي كه از احوال نغمات از جهت تأليف و توافق و تنافر آنها بحث مي‌نمايد و موسوم به علم تأليف است و ديگري قسمتي كه از ازمنه مزبور گفتگو مي‌كند، و علم ايقاع خوانده مي‌شود، و موافق بيانات ايشان غايت علم موسيقي و غرض از آن معرفت كيفيت تأليف الحان مي‌باشد ... قدما عقيده داشتند كه افلاك و كواكب را آوازه‌هائي است متناسب با آواز سازها، ليكن اين قسم آوازها، لطيف‌تر و لذت آن بيشتر است ... از روي اين عقيده اظهار مي‌كردند كه آواز و نغمات آلات موسيقي همان حركات افلاك است كه خواننده از حنجره و سازنده آن را از آلات و اسباب بيرون مي‌آورد و تحفه گوش سامعين مي‌سازد، چنانكه شاعر گفته:
بانگ گردشهاي چرخ است اينكه خلق‌مي‌سرايندش به طنبور و به حلق
بس حكيمان گفته‌اند اين لحنهاكز دوار چرخ بگرفتيم ما
______________________________
(1)- ر. ك: ميراث ايران، پيشين، ص 118.
ص: 155
حكماي قديم مي‌گفتند: غرض علماي موسيقي از استخراج قواعد اين فن مأنوس كردن ارواح و نفوس ناطقه با عالم قدس است كه از لهو و طرب مجرد مي‌باشد و نفس را به واسطه استماع حسن تأليف و تناسب نغمات گشايش و انبساطي حاصل مي‌آيد ... فارابي كتابي به نام «الموسيقي الكبير» تأليف كرده است ... شايد اين مسأله را نتوان منكر شد كه فارابي در مواقعي كه خود مي‌خواسته، چنگي مي‌زده و سازي مي‌نواخته، چه از ذوق چنان حكيمي كه به تمام رموز اين فن آگاهي داشته، بعيد است كه به اختيار از اين سرچشمه ذوق و احساس تمتعي برنگيرد ...» «1»
ابو نصر فارابي كه پس از ارسطو، او را به علت فضل و دانش فراواني كه داشت «معلم ثاني» خوانده‌اند، نه‌تنها در فلسفه و علوم گوناگون دوران خود استاد بود، بلكه در رشته موسيقي نيز قهرمان عصر خويش به‌شمار مي‌رفت. ابن خلكان مي‌نويسد: يكبار فارابي در محفل علمي سيف الدولة بن حمدان شركت جست در پايان مجلس پس از آنكه در نتيجه مباحثات و گفتگوهاي مختلف، مقام علمي و تبحر فارابي بر همگان آشكار شد «سيف الدوله به او گفت:
ميل داري چيزي بخوري؟ گفت: نه، گفت: ميل داري چيزي بنوشي؟ گفت: نه، گفت: ميل داري ساز و آوازي بشنوي؟ گفت: بلي؛ پس سيف الدوله دستور داد كه آوازخوانان و ساز- زنان و موسيقي‌دانان ماهر بيايند و بزمي بيارايند، به فرمان او مجلس گرم و آراسته شد و هر يكي از آنان نوايي نواخت، آنگاه فارابي شروع كرد به انتقاد، هريكي از آنان در طرز به‌كار بردن آلات موسيقي و ساز؛ سيف الدوله به فارابي گفت: خودت نواختن داني؟ گفت:
بلي؛ پس چندتا چوب از كمربند خويش درآورد و نوايي ساز كرد كه تمام حاضران به خنده درآمدند، سپس چوبها را از هم بازنمود و به نوعي ديگر تركيب كرد و آهنگي نواخت كه تمام حاضران به گريه درآمدند، بار ديگر چوبها را از هم باز به شكلي ديگر تركيب كرد و نوايي نواخت كه تمام اهل مجلس و حتي دربان قصر سيف الدوله همه به خواب رفتند و ابو نصر از مجلس خارج شد و رفت.» «2» هرچند اين حكايت به افسانه شبيه است، ولي به‌هرحال چند مطلب از اين حكايت مستفاد مي‌شود كه يكي از آنها اين است كه «فارابي موسيقي‌دان چابك و زبردستي بوده است و عملا با آلات موسيقي سروكار داشته است ... بنا به روايت ابن خلكان آلت قانون را فارابي ساخته است، گذشته از اين تأليفات و رسائلي در فن موسيقي نگاشته است، به‌ويژه كتاب مشهور و معروف و مهم او كتاب الموسيقي الكبير كه بزرگترين كتابي
______________________________
(1)- محمد دبير سياقي، مقالات عباس اقبال، ص 79 به بعد. (نقل به اختصار)
(2)- نشريه دانشكده ادبيات و علوم انساني دانشگاه آذرآبادگان، بهار سال 1354، ص 169 به بعد.
ص: 156
است در موسيقي كه در دائرة المعارف اسلامي تأليف شده است. ابن ابي اصيبعه مي‌گويد، كه در دفتر خاطرات يكي از استادان ديده‌ام كه ابو نصر يكي از آلات موسيقي شگفت‌آور را ساخته كه از آن الحان و آهنگهاي بديع برمي‌آيد و احساسات انسان را به جنب‌وجوش مي‌آورد و هم در اين خاطرات آمده است كه ابو نصر به صنايع و فنون و موسيقي بيشتر تمايل داشت، تا آنكه مجموعه‌اي از آثار فلسفي ارسطو را به رسم وديعت پيش او نهادند، فارابي اين كتابها را مورد مطالعه قرار داد و اين مطالعات شوق و ذوق فلسفه را در وي برانگيخت ...» «1»
به‌طوري‌كه ابن نديم در الفهرست آورده است، در بين افراد خاندان ابو محمد يحيي بن مبارك عدوي پسراني بودند كه در رشته‌هاي مختلف علوم و معارف زمان خود تبحر و استادي داشتند، عبد اللّه «چنان شيفته به ساز و آواز بود، كه نواختن عود را آموخت و دو فرزند خود را نيز تعليم داد و هردو نفرشان صدا و آواز خوبي داشتند؛ فضل در سال 278 و عبد اللّه در سال 284 وفات يافتند ..» «2»
در ميان خاندان عباسيان، ابراهيم بن مهدي بن منصور اول نابغه‌اي است از بني عباس كه نويسنده و شاعر و داراي تأليفاتي بود ... به‌اضافه، در موسيقي و آواز نيز هنرمند و از هر كسي برجسته‌تر بود ... تا آنجا كه مغنيان در هنر خود به او حكميت مي‌دادند ..» «3»
ابن نديم ضمن برشمردن آثار مرزباني (ابو عبد اللّه محمد بن عمران بن موسي بن سعيد بن عبد اللّه) از كتاب الرائق او نام مي‌برد، كه بيش از هزار و ششصد ورق است.
كتاب الرائق: در توصيف غنا و آواز و كيفيات و اقسام و طريقه‌هاي آن و اخبار مغنيان از مرد و زن چه آنهايي كه آزاد بودند و چه آنهايي كه برده و زرخريد شمرده مي‌شدند.» «4» سخن مي‌گويد.
جالب‌توجه است كه در حدود قرن سوم و چهارم هجري، بسياري از فضلا و نويسندگان در غنا و ساز و آواز نيز مهارت داشته و در اين زمينه‌ها كتاب نوشته‌اند از جمله ابو عبد اللّه هارون و يونس كاتب معروف به يونس مغني كه دوره عباسيان را هم درك كرده و از بردگان زبير بن عوام بود، كتابهاي او در اغاني و مغنيان مشهور است. جيش بن موسي صيني صاحب كتاب الاغاني علي حروف المعجم است، اين كتاب را براي متوكل تأليف نمود و در آن
______________________________
(1)- ر. ك: همان نشريه.
(2)- ابن نديم، الفهرست، ترجمه رضا تجدد، چاپ دوم، ص 88.
(3)- همان كتاب، ص 190.
(4)- همان كتاب، ص 219 و 220.
ص: 157
مطالبي از آوازها آورده كه نه اسحق و نه عمرو بن بانه، از آن ذكري نكرده‌اند؛ و نام مغنيان زن و مردي را از دوره جاهليت و اسلام ذكر كرده كه شگفت‌انگيز است.
همچنين ابو حشيشه، مكني به ابو جعفر از طنبوريان ماهر در فن خود بود و كتابهايي در اين رشته نوشته است.» «1»
ديگر از نام‌آوران موسيقي، ابو الحسن احمد بن جعفر بن موسي بن خالد بن برمك، شاعر و آوازخواني است كه اشعار دلنشيني دارد و در هنر طنبور حاذق و ادبياتش نيكو و ماهر به تمام معنا بود.» «2»
ديگر از هنرمندان و خوانندگان به‌نام «قريص مغني» است كه در آواز، شهرت و شايستگي بسيار داشت؛ جحظه، درباره اين خواننده مشهور اشعاري سروده، از جمله گويد:
اكلنا قريصا و غني قريص‌فبتنا علي شرف الفالج ترجمه: نان و خورشي خورديم و قريص آوازي خواند و ما آنجا مانديم درحالي‌كه نزديك بود زمين‌گير شويم.
* وفات قريص در سال 24 است، اين كتابها از اوست: كتاب صناعة الغناء و اخبار المغنين و ذكر الاصوات التي غني فيها به ترتيب حروف، كه ناتمام گذاشت و آنچه كه به‌دست آمد در حدود هزار ورق است.» «3»
به نظر ابن نديم، ابن طرخان (ابو الحسن علي بن حسن، رويه خوبي در آواز و سرمايه كافي در ادب داشت، اين كتابها از اوست: كتاب النوادر و الاخبار، كتاب اخبار المغنيين الطنبوريين، كتاب انساب الحمام، كتاب ما ورد في تفضيل الطير الهادي.» «4»
جرجي زيدان، ضمن گفتگو از سير موسيقي در دستگاه خلافت عباسيان، نشان مي‌دهد، كه نخستين خلفاي عباسي به‌كلي از درك لطف و ظرافت اين فن عاجز بودند تا جايي كه منصور تنبور را به سر نوازنده تنبور فروكوفت، اما هنوز چهل سال از مرگ وي نگذشته بود كه سراي خليفه، نمايشگاه ساز و رقص و آواز شده به قسمي كه سيصد كنيز در كاخ هرون فقط به ساز و آواز مي‌پرداختند و جمعي دايره و چنگ و عود و ناي و قانون و سنتور مي‌نواختند و يا مي‌رقصيدند و آواز مي‌خواندند؛ و اضافه بر آن عده‌اي نديم و دلقك مسخره‌چي در قصر اقامت
______________________________
(1)- همان كتاب، ص 240.
(2)- همان كتاب، ص 239 و 240.
(3)- همان كتاب، ص 256 به بعد.
(4)- همان كتاب، ص 257.
ص: 158
داشتند كه مشهورترين آنها شيخ ابو الحسن خليع دمشقي و ابي ابو مريم مدني مي‌باشد، بهاي كنيزكان قصر، از هزار دينار تا صد هزار دينار بود و طبعا نگاهداري آنان هزينه گراني برمي‌داشت و لباس و جواهر و لوازم ديگرشان گران تمام مي‌شد، مثلا موقعي، هرون انگشتري را به بهاي صد هزار دينار خريد و به يكي از كنيزكان بخشيد ... مي‌گويند، روزي امين در كاخ خلد، فراز تختي جلوس كرد و دستور داد بساط حرير و ديبا بگسترند و ظرفهاي طلا و نقره و بلور با انواع خوراكيها و مشروبات فراهم سازند و سپس به «سرپرست كنيزان و رقاصه‌ها گفت:
صد كنيز سازنده و خواننده به بساط عيش حاضر ساز به آن قسم كه در هر نوبت ده كنيز با ساز و آواز در بزم حاضر شوند و آهنگ مخصوصي بنوازند و بروند، آنگاه دسته دوم كه بيايند به آهنگ ديگري بپردازند و همين قسم تا صد كنيز ده مرتبه ده آهنگ نو بنوازند.» «1»
جاحظ مي‌نويسد:
در ميان خلفا، هارون از روش سلاطين ساساني مخصوصا اردشير بابكان پيروي مي‌كرد و براي هنرمندان مراتب و درجاتي قايل بود. چنانكه ابراهيم موصلي، و اسماعيل ابن جامع درجه يكم را به‌دست آورده بودند، زلزل نوا زندگي مي‌كرد و ابن جامع خوانندگي و سليم بن سلام ابو عبد اللّه ... و امثال ايشان درجه دوم را حائز بودند و درجه سوم به كساني داده شده بود كه تنبور مي‌زدند و سنتور مي‌نواختند و ضرب‌گير بودند، جوائز و صله‌هاي هريك نيز درخور مرتبت و طبقه‌بندي ايشان بود ... سعد بن وهب گويد كه روزي ابراهيم موصلي به بزم هارون آواز خواند كه او را از وجد و خوشي به مستي كشانيد ... هارون پيوسته مي‌فرمود تا آن غنا را تكرار كند، آنگاه به حضار روي كرد و گفت: به عمر خود آوايي بدين نرمي و جذابي نشنيدم ... هارون فرمان داد تا دويست هزار درم بدو صلت دادند.» سپس جاحظ درباره امين مي‌نويسد «... آفريده‌اي را به ياد ندارم كه مانند او آن همه سيم و زر فروريزد، يا آن همه دينار و درم به نهب و غارت گيرد و جمله را براي خوشگذراني صرف كند و به ياد دارم كه شبي به بزم او حضور يافتم و با چشم خود ديدم كه زورقي را پر از طلا كردند و امين آن را به يكي از خويشان خود بخشيد و شبي ديگر چهل هزار دينار طلا به من داد و چون برخاستم، پولها را پيشاپيش من به خانه‌ام مي‌بردند.» «2» بشاربرد كه ناظر اين بذل و بخششهاي بي‌مورد بود از روي تمسخر و سرزنش خطاب به خليفه وقت، مهدي عباسي و جامعه عرب گويد: «ضاعت خلافتكم يا قوم فالتمسوا خليفة اللّه بين الزق و العود.» يعني اي عربها: خلافت شما تباه شد، زيرا خليفه خدا را مي‌توانيد در ميان دو چيز بنگريد،
______________________________
(1)- جرجي زيدان، پيشين، ج 2، ص 157 به بعد.
(2)- جاحظ، كتاب تاج، ص 50.
ص: 159
يكي مشك شراب و ديگري ساز و عود ...» «1» به‌اين‌ترتيب ديديم پولهايي را كه خلفاي بني اميه و بني عباس به نام ماليات از كشاورزان و پيشه‌وران خاورميانه به زور مي‌گرفتند به جاي آنكه در راه منافع عمومي به مصرف برسانند، در راه مي و معشوق خرج مي‌كردند و به حقوق اكثريت مردم كمترين توجهي نداشتند.

پيشقدمان موسيقي‌

در كتاب مروج الذهب مسعودي و در بيست و يك جلد كتاب اغاني ابو الفرج اصفهاني و در ديگر آثار منظوم و منثور شعرا و نويسندگان آن دوران، به نام هنرمنداني برمي‌خوريم كه در رسوخ موسيقي ايراني در ممالك عربي دست داشته‌اند كه از جمله نشيط ايراني و سائب خائر و عيسي بن عبد اللّه و ابراهيم موصلي و اولاد او قابل ذكرند، در ميان موسيقيدانهاي به‌نام اين دوره، ابن مسجح براي اولين بار موسيقي عرب را به سبك ايرانيان خوانده و مبتكر آهنگهاي جديدي به‌شمار مي‌رود؛ مسلم بن محرز كه شاگرد ابن مسجح بود، مانند استاد خود براي تكميل هنر خود، راه ايران پيش گرفت و پس از بازگشت در راه پيشرفت و اصلاح موسيقي عرب كوششها نمود.
با اينكه اسلام، هر نوع موسيقي را مجاز و مباح نمي‌داند، معذلك در مراكز قدرت و در گوشه‌وكنار سرزمين ايران، عده‌اي بودند كه با موسيقي مأنوس بوده و اين هنر را از نسلي به نسل ديگر منتقل كرده‌اند؛ هنرمندان، هروقت زمينه را مساعد مي‌يافتند، در خفا و در مجالس خصوصي با خواندن اشعار حافظ و سعدي و استفاده از آلات موسيقي براي خود محفلي مي‌ساختند.
پس از تشكيل حكومتهاي محلي در ايران، به حكم مقتضيات، هنرمندان در ابراز قريحه و ذوق ذاتي خويش آزادي يافتند و استفاده از موسيقي و آواز در دسترس عموم قرار گرفت، به‌طوري‌كه در چهار مقاله نظامي عروضي مذكور است، نصر بن احمد ساماني مدت چهار سال در هرات و بادغيس كه ناحيه‌اي سرسبز و بانشاط بود اقامت گزيد؛ و تلاش همراهان براي برگشت سلطان به بخارا مؤثر نيفتاد؛ ناچار از رودكي استمداد جستند. وي صبحگاهان به خدمت شاه رفت و با نواختن چنگ به خواندن قصيده معروف خود در پرده عشاق مبادرت كرد:
بوي جوي موليان آيد همي‌ياد يار مهربان آيد همي
... اي بخارا شاد باش و شاد زي‌شاه بر تو ميهمان آيد همي شاه از شنيدن اين آواز منقلب گرديد، بي‌درنگ پا در ركاب نهاد و «تا بخارا هيچ عنان بازنگرفت.»

موسيقي در ايران شرقي‌

ريچارد فراي محقق امريكايي ضمن بحث در پيرامون مختصات گوناگون شهر بخارا در عهد سامانيان، از موسيقي آن دوران سخن مي‌گويد:
______________________________
(1)- همان كتاب، ص 56.
ص: 160
«در موسيقي نيز مانند هنرهاي ديگر، پيشرفت حاصل شده، و ميان عناصر موسيقي عرب و ايراني امتزاج صورت گرفت.
ايرانيان عهد باستان، به سبب مهارت در اجراي قطعات موسيقي شهره بودند و بسياري از آلات موسيقي كه در قرون وسطا معمول بود، در اصل آلات موسيقي دوره ساساني و حتي مربوط به ادوار قديمي‌تر از آن بود، طاهريان به حمايت از موسيقي معروف بودند و چند تن از اعقاب طاهريان، كه احتمالا در دربار بخارا بودند، رسالاتي در موسيقي تأليف كردند، بعضي از بزرگترين روشنفكران عصر، مانند: فارابي و رازي خود در باب موسيقي به تحقيق و تأليف پرداختند، رودكي نيز در موسيقي دست داشت؛ از متون چندي چنين مفهوم مي‌شود كه در دوره سامانيان بعضي از الحان و مقامات موسيقي كه در امپراتوري ساسانيان رواج داشت، چندين قرن بعد از آن نيز رايج بوده است، در دوره سامانيان، آلت موسيقي جديدي به نام شاهرود كه شايد نوعي چنگ بوده است، بنابر آنچه روايت شده، در سال 299 ه. در سمرقند اختراع شد و بر مجموعه آلاتي چون عود، سه‌تار و رباب و غيره اضافه گشت. از نوشته‌هاي ابو علي سينا چنين برمي‌آيد كه ميان موسيقي ايران و عرب تفاوتهايي وجود داشته و موسيقي ايراني غني‌تر بوده است ...» «1»
رودكي، نه‌تنها در چنگ و بربط استاد بود، بلكه آوازي خوش داشت؛ به همين مناسبت مورد توجه بزرگان زمان قرار گرفت. محمد عوفي در لباب الالباب مي‌نويسد: «او را آفريدگار، آوازي خوش و صوتي دلكش داده بود، و به سبب آواز در مطربي افتاد و از ابو العبيك بختيار كه در آن صنعت صاحب اختيار بود، بربط بياموخت و در آن ماهر شد و آوازه او به اطراف و اكناف عالم رسيد ...» از آنچه تذكره‌نويسان در حق او نوشته‌اند بخوبي پيداست كه مردم ايران در قرن سوم هجري، براي موسيقي و آواز ارزش بسيار قائل بودند و اشتغال به اين‌گونه فعاليتهاي هنري در پيشگاه افكار عمومي موجب افتخار و سربلندي بود، چنانكه رودكي، شاعر مي‌گويد:
رودكي چنگ برگرفت و نواخت‌باده‌انداز كو سرود انداخت

عقايد متفكرين و صاحبنظران در پيرامون موسيقي‌

در كتاب قابوس‌نامه در باب سي و ششم (اندر آداب خنياگري) طرز كار و راه‌ورسم خنياگري و خصوصيات مجالس عيش و سرور آن ايام توصيف و بيان شده است: «بدان، اي پسر
______________________________
(1)- ريچارد فراي، بخارا، ترجمه محمودي، ص 118.
ص: 161
كه اگر خنياگر باشي، خوش‌خوي و سبك‌روح ... و پاك‌جامه ... و معطر و خوب‌زبان باش و چون به سرايي درشوي به مطربي، ترشروي و گرفته مباش و همه راههاي گران مزن (يعني آهنگهاي ناخوش مزن) سپس مي‌گويد: اگر در مجلسي همه نوع مردم از پير و جوان و زن و كودك بودند، بايد آهنگهاي گوناگون نواخت تا همگان بهره‌مند شوند، بعد از آن مي‌نويسد:
از وزنها، هيچ وزني لطيف‌تر از وزن ترانه نيست، پس همه از يك نوع مزن و مگوي كه چنين بايد كه گفتم، تا همه را از سماع تو بهره باشد و در مجلسي كه بنشيني، نگاه كن اگر مستمع سرخ‌روي و دموي‌روي باشد بيشتر بر (بم) زن و اگر زردروي و صفرايي بود بيشتر بر (زير) بزن و اگر سياه‌گون و نحيف و سودايي بود، بيشتر بر (سرنا) بزن (يعني بر پرده‌اي كه بين زير و بم باشد) و اگر سپيدپوست و فربه بود و مرطوب، بيشتر بر بم بزن كه اين رودها (يعني آهنگها و پرده‌ها) را بر چهار طبع مردم ساخته‌اند ... سعي كن تا آنجا كه باشي، از حكايت و مطايبت (شوخي) و مزاح كردن نياسايي تا از رنج مطربي تو كم شود؛ و ديگر اگر خنياگري باشي، كه شاعري داني، عاشق شعر خود مباش و همه روايت از شعر خود مكن و ديگر اگر نردباز باشي چون به مطربي روي، اگر دو كس با هم نرد مي‌بازند، تو مطربي خويش باطل مكن و به تعليم كردن نرد مشغول مشو و شطرنج، كه تو را به مطربي خوانده‌اند، ني به مقامري (قماربازي) و نيز سرودي كه آموزي ذوق نگاه دار، غزل و ترانه بي‌وزن مگوي و چنان بگوي كه سرود جاي ديگر بود و زخمه جاي ديگر (يعني ساز و آواز بايد موزون باشد) و اگر به كسي عاشق باشي، همه حسب حال خود مگوي ... شعر و غزل بسيار ياد گير، چون فراقي وصالي و ملامت و عتاب و رد و منع و قبول و وفا و جفا و احسان و عظ و خشنودي و گله، حسب حالهاي وقتي و فصلي، چون سرودهاي خزاني و زمستاني و تابستاني، بايد بداني كه به هروقت چه بايد گفتن و نبايد كه اندر بهار، خزاني‌گويي و در خزان بهاري و در تابستان، زمستاني ... وقت هر سرودي بايد كه بداني ... اگر قوم جوانان و كودكان باشند، بيشتر طريقهاي سبك‌زن و سرودهايي گوي كه در حق زنان گفته باشند، يا در ستايش نبيذخواران (يعني مي- خواران) و اگر قوم سپاهيان و عياران باشند؛ دوبيتيهاي ماوراء النهري‌گوي در حرب كردن و خون ريختن و ستودن عيارپيشگي ... و همه نواهاي خسرواني مزن و مگوي و ديگر شرط مطربي اين است كه نخست بر پرده راست چيزي بزني، پس علي الرسم، هر پرده‌اي چون پرده باده و پرده عراق و پرده عشاق و پرده زيرافكنده و پرده بوسليك و پرده سپاهان و پرده نوا و پرده بسته، تا شرط مطربي به جاي آورده باشي ... نگر تا هركس چه راه خواهند و چه راه دوست دارند، چون قدح بدان كس رسد آن گوي كه وي خواهد تا تو را آن دهد كه تو خواهي، كه خنياگري را بزرگترين هنري آنست كه به رأي و طبع مستمع رود و در مجلسي كه باشي ... نبيذ كم خور تا سيم به حاصل كني ... چون نبيذ بخوردي و مردمان مست شوند با همكاران در مناظره
ص: 162
مشو كه از مناظره سيم به حاصل نشود و بنگر تا مطرب معربد (عربده‌جو) نباشي كه از عربده تو، سيم مطربي از ميان برود ... خنياگران، مزدوران مستانند و مزدور معربد را داني كه مزد ندهند و اگر در مجلسي كسي تو را بستايد، وي را تواضع نماي تا ديگران تو را بستايند، اول به هشياري ستودن بود بي‌سيم، چون مست شود، سيم از پس ستودن بود ... مطربان را بهتر هنري صبر است كه با مستان كنند و اگر صبر نكند محروم ماند و نيز گفته‌اند كه خنياگر كر و كور و گنگ بايد، يعني گوش به جايي ندارد كه نبايد داشتن و به جايي ننگرد كه نبايد نگريستن و هر جايي كه رود چيزي كه در جاي ديگر ديده باشد و شنيده بازنگويد چنين مطرب پيوسته با ميزبان باشد.» «1»
چون اين فصل از قابوسنامه غير از راه‌ورسم خنياگري، بسياري از مناظر زندگي عشقي و تفريحي و اخلاقي مردم آن روزگار را نشان مي‌داد، تقريبا تمام مطالب جالب آن را نقل كرديم.
فضل اللّه روزبهان در كتاب سلوك- الملوك (920 هجري) ضمن بحث در پيرامون احتساب و امر به معروف مي- نويسد كه «روزي هارون الرشيد با كنيزكي عودنواز و خوش‌آواز در بوستان خود گردش مي‌كرد، هارون از او پرسيد: چرا عود نيكو نمي‌نوازي؟
گفت: اين عود من نيست. فرمود كه عود او بياورند. درحالي‌كه عود او را به بوستان مي‌بردند، پيرمردي فقير كه از زمين دانه خرما جمع مي‌كرد، عود او را بر زمين زد و بشكست، او را گرفتند و نزد خليفه بردند، خليفه از اين ماجرا در خشم شد، بعضي گفتند: او را بكش:
گفت: نه، چون حاضر شد، از او پرسيد:
ترا چه برين داشت كه كردي؟ ... پير گفت: من از اجداد تو شنيدم كه اين كمانچه‌كش
______________________________
(1)- ر. ك: غلامحسين يوسفي، قابوسنامه، ص 193 به بعد.
ص: 163
مي‌خواندند: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ ... وَ يَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ وَ الْبَغْيِ، من منكري ديدم و آن را تعبير كردم، خليفه گفت: تعبير كن هرمنكري كه بيني ... آن پير بيرون رفت، خليفه با خادم گفت: همراه پير بيرون رو اگر آنچه گذشت با مردمان مي‌گويد او را هيچ مده و اگر هيچ نمي‌گويد يك بدره زر سرخ بده، خادم چنين كرد و ديد كه او به كار خود مشغول است و همچنان دانه خرما مي‌چيند و به هيچكس التفات نمي‌كند، پس بدره زر سرخ بدو داد، آن پير رد كرد و بيتي چند در بي‌نيازي و استغناء طبع برخواند.» «1»

تأثير آواز خوش «سماع» و موسيقي در آدميان‌

شهرروزي گويد: «روزي ابو سليمان سجزي (متوفي حدود سال 380) با گروهي از اصحاب از بغداد به تفرج بيرون شدند، بدانجا كودكي به آواز خوش تغني مي‌كرد؛ يكي از همراهان ابو سليمان ... گفت:
دريغا كه اين كودك استاد نديده و الحان نياموخته وگرنه در غنا آيتي شده بود، ابو سليمان گفت: بگوئيد كه طبيعت را به صناعت چه احتياج باشد، در صناعت كوشند رقص، از نقاشيهاي مكتب مغولي مربوط به حدود سال 1675 ميلادي
______________________________
(1)- فضل اللّه روزبهان، سلوك الملوك، به اهتمام محمد نظام الدين و محمد غوث، چاپ حيدرآباد دكن، باب سوم، ص 174.
ص: 164
كه تا صنعت را ماننده طبيعت كنند و هرچه صنعت به طبيعت ماننده‌تر، عامل، استادتر بود پس غايت صنعت تشبه به طبيعت باشد ... صناعت ماخوذ از عقل و نفس است و اين دو را بر طبيعت، رفعت برتري است و چون طبيعت قابل بود، ابداعات عقل را بپذيرد و ابداعات و مخترعات و نفس ناطقه كمال و زيب گيرد؛ پس صنعت خادم طبيعت و مخدوم عقل و نفس است.» (نقل به معني از نزهة الارواح.)

دختر كاشغري‌

يكي از هنرمندان به‌نام نيمه دوم قرن ششم هجري، دختر كاشغري است، كه معاصر طغان شاه ابن مويد بوده و در آواز و موسيقي استاد و زبر- دست بوده است. عوفي، نويسنده لباب الالباب، در وصف اين بانوي خوش‌قريحه مي‌نويسد:
«... دختر كاشغري كه از مغنيات خاصه بود و در تحريك انامل «1» و تمزيج آهنگ، زهره زهرا را در مقام خجالت نشانيدي و چون زلف چنگ‌به‌چنگ آوردي، زاهد قبه ششم را از عشق روي‌بروي كردي، در مرثيت اين پادشاه (طغان شاه) رباعي گفته است كه در غايت لطافت است و در نهايت سلاست؛ مي‌گويد:
از مرگ تو اي شاه سيه شد روزم‌بي‌روي تو ديدگان خود بردوزم
تيغ تو كجاست اي دريغا تا من‌خون ريختن از ديده بدو آموزم.» «2»

رقص طغان شاه ابن مؤيد

در ميان انواع گوناگون رقص، رقص شاهانه طغان شاه با آستين پيراهن ده گزي كه بر آن «جلاجل» يعني زنگها و جرسهاي زرين بسته بودند، شايان توجه است: طغان شاه فرزند ملك مويد پادشاهي زيبا و عشرت‌طلب بود. به قول منهاج سراج نويسنده طبقات ناصري «... مدام در عشرت و رقص و طرب و شراب بودي و به جهت عشرت طرب، آستين پيراهن خود به‌قدر ده گز در طول كرده و جلاجل «3» زرين بسته و در ميان رقص انداختي ...»
طغانشاه ابن مويد،، پس از سلطان سنجر، بر خراسان مستولي شد و از سال 569 تا 581 در نيشابور (كه مقر فرمانروايي بود) حكمراني كرد. (وي از خاندان سلجوقيان نبوده است) عوفي، نويسنده لباب الالباب در وصف او مي‌نويسد: «شاهي كه قواعد فضل و اساس هنر به ايام همايون او استحكام يافت ... با اين همه مكنت و دولت او را شعري بوده است عذب و دلاويز و ميان او و ملك تاج الدين تمران مكاتبات و مشاعراتست و ابيات ايشان شهرتي دارد ...» «4»
______________________________
(1)- انگشتان.
(2)- لباب الالباب، ج 1، ص 46 به بعد.
(3)- زنگها و زنگوله‌ها.
(4)- نگاه كنيد به ج 1، لباب الالباب، پيشين، ص 46 به بعد.
ص: 165

غزالي و موسيقي‌

حجت الاسلام غزالي، متشرع و متفكر نامدار ايران، از موسيقي و آهنگهاي موزون آن لذت مي‌برد و در مقام اعتراض به كژطبعاني كه با هنر موسيقي سر مخالفت داشتند مي‌گويد: «... در جايي كه اشتر، با پستي طبعش، از حداء (يعني سرود و آواز ساربانان براي راندن شتران) متأثر مي‌گردد، چنانچه آدمي از شنيدن غناء و بانگ دلپذير، به وجد درنيايد از حيوان نيز پست‌تر است ..» «1»

موسيقي از نظر غزالي‌

غزالي در كيمياي سعادت مي‌نويسد: «روايت است از ربيعه بنت مسعود كه گفت: آن شب كه مرا عروس كردند، ديگر روز، رسول عليه السلام- درآمد و كنيزكان دف مي‌زدند و سرود مي‌گفتند، چون رسول را بديدند، ثناء رسول (ع) گفتن گرفتند به شعر، رسول (ع) گفت: همان گوييد كه مي‌گفتيد.» «2» به‌اين‌ترتيب مي‌توان گفت اسلام در عروسي، ساز و آواز را تجويز كرده است.
ناگفته نگذاريم كه زنگ زدن يا نواختن زنگ و به صدا درآوردن آن از ديرباز يك وسيله تفريحي بود و «زنگ و زنگول و زنگوله و دراي و جلاجل جزء وسايل ابتدايي موسيقي به‌شمار مي‌روند و زنگوله يا زنگله به زنگهاي كوچكي اطلاق مي‌شود كه زنان و شاطران بر پاي خود بندند.- گاه همين زنگهاي كوچك كروي را به كناره‌هاي دايره آويزان مي‌كنند.» «3»
زنگيان كه منسوب به سياه‌پوستان زنگباري «افريقا» هستند، مردمي شاد و بانشاطند، به همين مناسبت شعرا و اهل طرب كساني را كه همواره شاد و بانشاطند «زنگي مزاج» مي- خوانند.- امام محمد غزالي، حجة الاسلام و روحاني عاليقدر عصر سلجوقيان با آنكه در اجراي احكام و سنن اسلامي بسيار سختگير و معتقد بود، رقص عارفانه و سرود و سماع و آواز خوش را چون ضرر و زياني به كسي نمي‌رساند، امري مباح مي‌خواند و با صراحت مي‌نويسد: «آواز خوش و موزون گوهر آدمي بجنباند و در وي حالتي پديد آورد، بي‌آنكه آدمي را در آن اختياري باشد و سبب آن مناسبتي است كه گوهر دل آدمي را با عالم علوي كه عالم ارواح گويند هست و عالم علوي، عالم حسن و جمال است و اصل حسن و جمال، تناسب است.» و نتيجه مي‌گيرد كه رقص و سماع و آواز اگر منتهي به گناه و فسادي نگردد، عملي مباح و مشروع است. بعد مي‌نويسد كه علما را خلافت در سماع، كه حلال است يا حرام ... سماع بر سه قسم است: قسم اول، آنكه به غفلت شنود و بر طريق بازي،
______________________________
(1)- غزالي، احياء العلوم، چاپ مصر، ص 220.
(2)- كيمياي سعادت، به اهتمام احمد آرام، ص 248.
(3)- همان كتاب، ص 370.
ص: 166
اين كار اهل غفلت بود، و دنيا همه لهو و بازي است و اين نيز از آن بود و روا نباشد كه سماع حرام باشد، بدان سبب كه خوش است كه خوشيها حرام نيست و آنچه از خوشيها حرام است نه از آن حرام است كه خوش است بلكه از آن حرام است كه در وي ضرري است و فسادي چه آواز مرغان خوش است، و حرام نيست، پس آواز خوش است، در حق گوش همچون سبزه و آب روان است در حق چشم و همچون بوي مشك در حق بيني ... چرا بايد حرام باشد؟ ...
عايشه روايت مي‌كند، كه روز عيد در مسجد، زنگيان بازي مي‌كردند، رسول (ع) مرا گفت:
خواهي كه بيني؟ گفتم خواهم ... چندان نظاره كردم، كه چندبار گفت كه بس نباشد، گفتم ني ... از اين خبر پنج رخصت معلوم مي‌شود: 1- آنكه بازي و لهو و نظاره بازي چون گاه‌گاه باشد حرام نيست؛ و در بازي زنگيان رقص و سرود بود. دوم آنكه در مسجد مي‌كردند، سوم در خبر است كه رسول (ع) در آن‌وقت كه عايشه را در آنجا برد، گفت به بازي مشغول شويد و اين فرمان است پس بر آنچه حرام باشد چون فرمايد؟ چهارم آنكه ابتدا كرد، و عايشه را گفت، خواهي كه بيني و اين تقاضا باشد ... پنجم آنكه خود با عايشه بايستاد، و ساعتي دراز، با آنكه نظاره بازي كار وي نباشد، و بدين معلوم شود كه براي موافقت زنان و كودكان تا دل ايشان خوش شود، چنين كارها كردن از خلق نيكو بود و اين فاضلتر بود از خويشتن فراهم گرفتن و پارسايي و قرابي كردن ... هم عايشه روايت مي‌كند كه دو كنيزك من دف مي‌زدند و سرود مي‌گفتند، رسول (ع) در خانه آمد و بخفت، روي از ديگر جانب كرد، ابو بكر درآمد و ايشان را خبر كرد و گفت رسول و مزمار (آواز و سرود) شيطان، رسول گفت يا ابا بكر دست از ايشان بدار كه روز عيد است، پس دف زدن و سرود گفتن از اين خبر معلوم مي‌شود كه مباح است.» «1»

وسايل سماع و وجد

معمولا سرود و آواز را همراه با رباب و چنگ و بربط و رود و ناي عراقي و طبل و شاهين و دف آغاز مي‌كردند و اين وسايل درصدر اسلام نيز معمول بود.

رقص شادي مباح است‌

غزالي در كيمياي سعادت، در پيرامون رقص چنين مي‌نويسد:
«... رقص مباح است كه زنگيان در مسجد رقص مي‌كردند كه عايشه به نظاره شد. و رسول (ع) گفت: «يا علي تو از مني و من از تو، از شادي اين رقص كرد، چندبار پاي بر زمين زد، چنانكه عادت عرب باشد كه در نشاط شادي كنند و با جعفر گفت، تو به من ماني به خلق و خلق، وي نيز از شادي رقص كرد و زيد بن حارثه را گفت: «تو برادر و مولاي مايي، رقص كرد از شادي، پس كسي كه مي‌گويد اين حرام است، خطا مي‌كند، بلكه غايت
______________________________
(1)- ر. ك: همان كتاب، ص 371.
ص: 167
اين است كه بازي باشد و بازي نيز حرام نيست» «1» ابن خلدون در جلد دوم مقدمه خود موسيقي و آواز را از نظر علمي مورد مطالعه قرار داده مي‌نويسد: «توجه به موسيقي و آواز و صنايع ظريفه و امور تجملي و ذوقي بيشتر هنگامي ميسر است كه انسان لااقل از ضروريات اوليه زندگي بي‌نياز باشد، اينك عين گفته ابن خلدون «... تنها كسي بدان توجه مي‌كند كه از لحاظ كليه نيازمنديهاي ضروري و مهم مانند وسايل معاش و خانه و جز اينها آسوده‌خاطر باشد و بنابراين به‌جز كساني كه از همه جهات زندگي در رفاه و آسايشند، ديگران در جستجوي آن نيستند و به منظور تفنن و طلبيدن شيوه‌هاي گوناگون لذتها و خوشيها بدان دلبسته مي‌شوند و پيش از پديد آمدن اسلام، در روزگار قدرت كشورهاي غير عربي، فن آوازخواني و موسيقي در شهرها و پايتختهاي كشورهاي مزبور رواج بسيار داشت و توسعه يافتن آن همچون درياي بيكراني بوده است و پادشاهان ايشان آن را ترويج مي‌كردند و بدان شيفتگي داشتند؛ چنانكه پادشاهان ايران توجه خاصي به اين‌گونه هنرمندان مبذول مي‌داشتند و در بارگاه ايشان داراي پايگاه بلندي بودند و در بزمها و مجامع سلاطين حاضر مي‌شدند و هنر خويش را نشان مي‌دادند ...» «2» از نظر علمي و هنري «رقص، به حركات موزون اعضاي بدن انسان گفته مي‌شود. معمولا همراه با موسيقي يا با ضربهاي موزون، انجام مي‌گيرد و منظور از آن اساسا توصيف احساساتي است كه بيان آن تنها از اين طريق ميسر است، اين تعريف شامل جلوه‌هاي عادي‌ترين حسيات از قبيل اميال و لذتها، و رنجهاي جسماني تا والاترين يا غير- عادي‌ترين حالات معنوي يا مذهبي انسان مي‌شود ... رقصهاي باستاني معابد كهن و قبايل بدوي و سماع و رقص صوفيان را كه هريك در جاي خود مبين حالتي يا مرحله‌اي است از احساسات ... همچنين نمايشهاي هنري و تفريحي را كه داستان يا محتوي آنها صرفا از طريق حركات موزون بدن بازيگران و به همراهي موسيقي بيان مي‌شود، نيز رقص مي‌نامند، رقص در تكامل هنر درام به‌خصوص در يونان و هند و ژاپن، تأثير عميق داشته است؛ رقصهايي كه اختصاصا در روستاها و در ميان قبايل دورافتاده ممالك مختلف از قديم معمول بوده است، موسوم به رقص محلي است كه از انواع بيشمار آن رقص چوبي ايران ... را مي‌توان نام برد، غالب رقصهاي شعائري و مذهبي و مجلسي و نيز رقصهاي بين المللي و باله‌ها، از رقصهاي محلي متأثرند.» «3»
______________________________
(1)- كيمياي سعادت، پيشين، ص 387.
(2)- ر. ك: مقدمه ابن خلدون، ج 2. ترجمه محمد پروين گنابادي.
(3)- غلامحسين مصاحب، دايرة المعارف، ص 1092.
ص: 168

تأثير غنا و سماع‌

غزالي در احياء العلوم مي‌نويسد، كه ابو الحسن دراج حكايت مي‌كند كه از بغداد براي زيارت يوسف بن حسين رازي حركت كردم، چون به ري رسيدم از هركس سراغ وي را گرفتم گفتند: «با اين زنديق چه‌كار داري؟» چنانكه دلم تنگ شد و خواستم كه او را نديده برگردم؛ ولي با خود گفتم پس از طي آن همه راه لااقل ببينمش؛ آنگاه، مراجعت كنم باز. در جستجوي وي برآمدم تا او را در مسجدي پيدا كردم، ديدم كه پيرمرد موقر نيك‌صورتي بر محراب نشسته و مشغول قرائت قرآن مي‌باشد، سلام گفتم، او به طرف من برگشت و پرسيد: از كجا آمده‌اي؟ گفتم: براي سلام كردن به شما، گفت: اگر در بعضي شهرهاي بين راه، كسي به تو مي‌گفت پيش ما بمان تا براي تو خانه‌اي يا كنيزي بخريم، مي‌ماندي؟ گفتم: خداوند چنين آزمايشي پيش نياورد و اگر مي‌آزمود، نمي‌دانم چكار مي‌كردم، آنگاه گفت: آيا آواز مي‌تواني بخواني؟ گفتم: بلي.
پس گفت: بخوان و من نيز خواندم ... چون يوسف رازي اين ابيات را بشنيد، قرآن را بر هم نهاد و چندان بگريست كه ريشش تر و جامه‌اش خيس گشت ... آنگاه گفت اهل ري را ملامت مي‌كني كه يوسف را زنديق مي‌گويند و چگونه نگويند كه از هنگام نماز صبح من مصحف تلاوت مي‌كنم، قطره‌اي اشك از چشمم برنيامده است، درصورتيكه اين دو بيت، محشري برپا كرد و شرر به جان من افكند ...» «1»
ظاهرا يوسف رازي از درك اين معني غافل بود كه قرآن كريم، براي تحريك عواطف و احساسات آدميان نيست، بلكه كتابيست كه از منبع وحي براي هدايت نوع بشر نازل شده و مبتني است بر امر و نهي و تعاليم گوناگون اجتماعي، اخلاقي و مذهبي، براي فلاح و رستگاري مردم.- بايد توجه داشت كه اكثر شعرا، متصوفه و صاحبنظران ايران از رقص و سماع عارفانه به نيكي ياد كرده‌اند.
يكي پاي‌كوب و دگر چنگ‌زن‌سديگر خوش‌آواز و انده‌شكن فردوسي
ابو الفضل بيهقي گويد: «... مجلس نيكو آراستند و غلامان ماهرويان بسيار ايستاده و مطربان همه خوش‌آواز در ميان.»
در رقص و در سماع ز هستي فنا شده‌اندر هواي دوست دلي زره‌وار كو عطار
نداني كه آشفته‌حالان مست‌چرا برفشانند در رقص دست سعدي
______________________________
(1)- مأخوذ از مقدمه ژوكوفسكي، بر كشف المحجوب.
ص: 169 آدمي‌زاده اگر در طرب آيد چه عجب‌سرو در باغ به رقص آمده و بيد و چنار سعدي
نام تو مي‌رفت عارفان بشنيدندهردو به رقص آمدند سامع و قائل سعدي
تو گر به رقص نيائي شگفت جانوري‌از اين هوا، كه درخت آمدست در جولان سعدي
شنيدم كه در لحن خنياگري‌به رقص اندرآمد پري‌پيكري سعدي
جسم خاك از عشق بر افلاك شدكور در رقص آمد و چالاك شد مولوي
دست مي‌زد چون رهيد از دست مرگ‌سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ مولوي
هين بزن دستي كه آن شاهد رسدهان بزن رقصي كه لاله مي‌رود مولوي
عاشق آنست كه بي‌خويشتن از ذوق سماع‌پيش شمشير بلا، رقص‌كنان مي‌آيد سعدي
مغني بيا چنگ را ساز كن‌بگفتن گلو را خوش‌آواز كن نظامي
روي خوش و آواز خوش دارند هريك لذتي‌بنگر كه لذت چون بود محبوب خوش‌آواز را سعدي
به از روي خوبست آواز خوش‌كه اين حظ نفس است و آن قوت روح سعدي‌

رقص به نظر شيخ اشراق‌

شيخ اشراق، چون امام محمد غزالي با تسامح و سعه صدر به رقص و آواز مي‌نگرد و در مقام توصيف رقص مي‌گويد: «... جان قصد بالا كند همچو مرغي كه خواهد كه خود را از قفس، بدر اندازد، قفس تن مانع آيد مرغ جان قوت كند و قفس تن را از جاي برانگيزاند.» «1» جالب‌توجه است كه از ديرباز تحقيق و تفتيش و تجسس و كنجكاوي در امور خصوصي مسلمانان عملي مذموم و غير- انساني تلقي شده است و عقلا و آزادانديشان، ارباب قدرت را از اين كارها برحذر داشته‌اند:
______________________________
(1)- سيد حسن نصر، مجموعه آثار فارسي شيخ اشراق، ص 264.
ص: 170

در زندگي خصوصي مردم كنجكاوي نكنيد

غزالي در كيمياي سعادت مي‌نويسد: «عمر رضي اللّه عنه به عسس (يعني چون پاسبان و شبگرد) مي‌گشتي، آواز سرود شنيد به بام شد، چون فرو شد، مردي را ديد و زني با وي و خمر ديد گفت: يا دشمن خدايتعالي، پنداشتي كه خدا چنين معصيتي بر تو بپوشاند. گفت: يا امير المؤمنين شتاب مكن كه اگر من يك معصيت كردم، تو سه معصيت كردي- خداي تعالي مي‌گويد: «و لا تجسسوا» (يعني كاوش و كنجكاوي نكنيد) و تو تجسس كردي و گفته است و اتوا البيوت من ابوابها (به خانه‌ها از درهايشان فرود آييد) و تو از بام آمدي و گفت: «لا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتي تستانسوا» و گفته است: «بي‌دستوري به خانه كس درمشويد و سلام كنيد و تو بي‌دستوري درآمدي و سلام نكردي. عمر گفت رضي اللّه عنه، اگر عفو كنم، توبه كني؟
گفت كنم ...» «1»

شركت زنان در رقص و پاي‌كوبي‌

ابو الفضل بيهقي نزديك هزار سال پيش مي‌نويسد: روز جمعه 20 ماه ربيع الاول 422، سلطان مسعود با عده‌يي از نديمان و غلامان به پاي «قلعت» روان شدند، پس از صرف غذا و ميگساري، شاه به نشاط آمد «... شراب روان شد و آواز مطربان از كشتيها برآمد و بر لب آب مطربان ترمذ و زنان پاي‌كوب و طبل‌زن، افزون سيصد تن دست به كار بردند و پاي مي‌كوفتند و بازي مي‌كردند ..» «2» همچنين در سفرنامه ونيزيان مي‌خوانيم كه اوزون حسن «جوزفا باربارو» نماينده ونيزيان را مورد محبت قرار مي‌دهد، وي پس از اخذ خلعت، در مجلس طربي كه ترتيب داده بودند شركت مي‌كند، در اين مجلس نيز زنان رقاصه شركت داشتند، در سفرنامه ونيزيان چنين آمده است:
«پس از آن زناني آمدند و رقصيدن آغاز كردند، عده‌يي به نواختن آلات موسيقي و طرب پرداختند ...» «3»
در دوره صفويه نيز مكرر از زنان خواننده، نوازنده و رقاص در مجالس مهماني و عيش و سرور سخن به ميان آمده است.
پيترو دلاواله (ايتاليايي) كه در دوره صفويه به ايران آمده است در سفرنامه خود مي‌نويسد كه در همدان در مجلس ضيافتي كه دوستم شيخ احمد بيك به افتخار ورود من ترتيب داد «... سه زن خواننده و نوازنده با سازهاي خود در اتاق بودند.» پس از صرف غذا و مي- گساري «مطربهاي زن، آوازهاي دلپذير ايراني مي‌خواندند و غالبا آواز با نواختن آلات
______________________________
(1)- ر. ك: كيمياي سعادت، پيشين، ص 329.
(2)- بيهقي، تاريخ مسعودي، به اهتمام فياض، ص 310.
(3)- جوزفا باربارو، سفرنامه ونيزيان، ترجمه منوچهر اميري، ص 72.
ص: 171
موسيقي و رقص توأم بود ...» «1»
ني‌

نظامي گنجوي اهل ني بود نه اهل مي‌

به قول استاد مينوي، نظامي «حقيقتا زاهد و پرهيزگار و از تعصب بري و از ناسازگاري صاحبان عقايد ديگر بيزار بود. در فن موسيقي مهارت داشت و «ني» را خوب مي‌نواخت:
چو دادندش خبر كامد نظامي‌فزودش شاديي بر شادكامي
شكوه زهد من بر من نگه داشت‌نه زان پشمي كه زاهد در كله داشت
______________________________
(1)- پيترو دلاواله، سفرنامه، پيشين، ص 22.
ص: 172 بفرمود از ميان مي برگرفتن‌مدارا بر زبان ني گرفتن
گهي چون ابرشان گريه گشادم‌گهي، چون گل نشاط خنده دادم و نيز وي، از شرابخواري پرهيز مي‌نمود:
نپنداري اي خضر پيروزپي‌كه از مي مرا هست مقصود مي
از آن مي همي بيخودي خواستم‌بدان بيخودي مجلس آراستم
مرا ساقي از وعده ايزديست‌صبوح از خرابي مي از بيخوديست
وگرنه به يزدان كه تا بوده‌ام‌به مي دامن لب نيالوده‌ام ...» «1» از اشعار منوچهري، مي‌توان به خوبي به بسياري از آهنگهاي معمول در هزار سال پيش، و شركت سازندگان و نوازندگان در مجالس عيش و سور پي برد.
از ميان شعرا، آنانكه چون رودكي و فرخي و سنايي در موسيقي نيز استاد بودند، مقام و موقعيت ممتازتري در دربار سلاطين كسب مي‌كردند.- در اشعار زير مناظري از تفريحات و معاشقات طبقات مرفه به چشم مي‌خورد:
سبزه‌ها با بانك رود مطربان چرب‌دست‌خيمه‌ها با بانك كوس ساقيان ميگسار
هركجا خيمه است خفته عاشقي با دوست مست‌هركجا سبزه است شادان ياري از ديدار يار
عاشقان بوس و كنار و نيكوان ناز و عتاب‌مطربان رود و سرور و ميكشان خواب و خمار *
غذاي روح سماع است و زان شخص نبيذخوشا نبيذ كهن با سماع طبع‌گشاي
نبيذ تلخ و سماع حزين و روي نكوبدين سه چيز بود مردم جهان را رأي
مرا طبيب جهانديده اين سه فرموده است‌تو دوستان گرانمايه را همي فرماي

سماع‌

اهل تصوف، به سماع اهميت مي‌دادند و براي آنكه مجالس آنان شور و حالي داشته باشد (قوال) ها را نزد خود به خانقاه دعوت مي- كردند؛ و آنان با خواندن اشعار عرفاني جانبخش، شور و شعفي در جمع صوفيان و حاضران مجلس پديد مي‌آوردند، تا جايي كه گاه جمله حاضران به زمزمه اشعار پرداخته به پايكوبي و چرخ زدن و نعره‌هاي بيخودانه كشيدن و پاره كردن پيرهن و حركات ديگر كه جملگي از شور و هيجان و (حال) باطني آنان حكايت داشت دست مي‌زدند. به‌طوركلي سماع يعني آواز، سرود و وجد و سرور و پايكوبي و دست‌افشاني صوفيان منفردا يا جمعا با آداب و تشريفات خاص توأم بود.
در باب سماع: «... اقوال فقها از شيعه و سني در باب «سماع» مختلف است، از جمله
______________________________
(1)- مجتبي مينوي، نقد حال، «نظامي گنجوي»، ص 289.
ص: 173
بعضي آن را درصورتي‌كه مشتمل بر فحش و هجو نباشد، تجويز مي‌كنند و بعضي آن را مكروه، بلكه حرام مي‌دانند، كساني كه قائل به اباحه غنا شده‌اند، اعم از صوفيه يا فقها، غالبا تصريح كرده‌اند، كه سماع درصورتي‌كه همراه با محرمات شرعي نباشد، جايز است، در غير اين صورت البته جايز نيست. غزالي در احياء العلوم به تفصيل در باب سماع سخن گفته است و دلايل راجع به اباحه و حرمت را ذكر كرده است؛ اما خود جانب اباحه آن را ترجيح داده است. درصورتي‌كه ابو الفرج جوزي در «تلبيس ابليس» ضمن نقل اخبار متعارض درين باب جنبه تحريم را ترجيح داده است.- صوفيه حتي با قبول اين امر كه سماع در عهد پيغمبر (ص) و صحابه نبوده است، و ازين‌رو بدعت است، آن را به سبب آنكه مزاحم هيچ سنتي نيست جايز مي‌دانند و حتي براي آن فوايدي نيز قائلند، حتي آن را در رفع ملال اهل رياضت و كمك به گشايش روحي آنان بسيار مؤثر و مفيد مي‌دانند، مع هذا، ترتيباتي كه در مجالس بعضي از صوفيه، در باب سماع متداول بوده است. (مثل حضور امردان و اقدام به رقص و حال و خرقه‌اندازي و امثال آنها) همواره مورد انكار صوفيه معتدل بوده است.- مولويه، براي سماع اهميت بسيار قائل بوده‌اند و از خود مولانا جلال الدين رومي درين باب حكايات و اقوال جالب نقل كرده‌اند صوفيه در باب سماع آداب و ترتيبات خاص داشته‌اند و رعايت اين آداب و اجتناب از هرگونه افراط بي‌رويه را درين باب توصيه مي‌كرده‌اند.» «1»
سنايي از پيشروان مكتب تصوف و از زمره شعرايي است كه از موسيقي و پرده‌ها و دستگاههاي آن بي‌اطلاع نبوده است، چنانكه در يكي از قصايد خود به اين مطلع:
بيش پريشان مكن از پي آشوب من‌زلف گره بر گره جعدشكن برشكن
زان پس بر باد او پرده عشاق سازتن تننا تن تنن تن تننا تن تنن همچنين در يكي از غزليات خود به آوازخواني و ني زدن خود اشاره كرده است.
چون در اين مجلس به باد ني برآيد كارهاما زماني بيت خوانيم و زماني ني زنيم
مسكن من در بيابان مونس من آهوان‌هركجا من ني زنم از خون دل جيحون كنم
خانه‌اي گرم و حريفي زيرك و چنگي حزين‌ساقي خوب و شراب روشن و محبوب خوش
مطربان رايگان در رايگان‌آباد عشق‌بيدل و دم چون سنايي چنگي و نائي شدن *
بر سماع حزين خورند شراب‌ليك عشاق را حزين نكنند مسعود سعد سلمان، نيز اشعاري در وصف سازندگان و نوازندگان و خوانندگان و رقاصان عصر خود سروده است كه ما به ذكر بيتي چند از آنها قناعت مي‌كنيم، در وصف محمد نائي گويد:
______________________________
(1)- ر. ك: دائرة المعارف فارسي، ج 1، ص 1334.
ص: 174 لحن ناي محمد نائي‌ارغنوني بود به تنهايي
چون به سرناي او درافتد، دم‌شاد گردد دلي كه دارد غم
نغمه او چو جان بيفزايدگر نثارش كنند جان، شايد
مطربان را به جمله گردآردپرده از پيش صفحه بردارد ...
در وصف عثمان خواننده:
باز عثمان عندليب‌آوازكرده از قول جادويي آغاز
بانگ گه‌گه چو بر سرود زندآتش اندر دماغ عود زند
خواجه ناگه چو در سماع آيدعشرت خرمي بيفزايد ...
در وصف علي نائي گويد:
از دگر سو علي به نغمه ناي‌دل برانگيزد اي شگفت ز جاي
دارد از جنس جنس دمدمه‌هاآرد از نوع نوع زمزمه‌ها در وصف اسفنديار چنگي:
چنگ اسفنديار چنگي بازبا دل و جان ز عيش گويد راز
راست‌گويي هزار دستانيست‌مجلس از لحن او گلستانيست
خوش‌زن و خوش‌سرود، خوش‌قوادخوش سماعي كند همي به مراد
باربد زخم و سركش آواز است‌شادي‌افزاي و رنج‌پرداز است
زان نواها كه او تواند زدهيچ خنياگري نداند زد
هيچ مطرب به گرد او نرسدكه كس اندر نبرد او نرسد
چه شد از كودكي نكو بودست‌خوش‌عنان و لطيف‌خو بودست
با سماع غريب دلجويش‌بر رخ لاله‌رنگ گل‌بويش
مردمان باده‌ها همي‌خوردندمهتران عيشها بسي كردند
هم به خانه نثار كردندش‌به همه خانه‌ها ببردندش
بنشستي و پيش بنشاندي‌همه وقتيش نوش لب خواندي
چون زنان دامنيش بر سر كردسيم دادش بسي چو سر بركرد
اي دريغا كه برنخوردم من‌زان رخ چون گل و تن چو سمن در وصف پري 3 باني:
پري خوش‌خط ار به رنگ رباب‌رانده جمع مطربان همه آب
قمري مجلس است و بلبل بزم‌بشكفاند نواي او گل بزم
هركه او آن لب و دهان بيندآن كمرگاه و آن ميان بيند
بر تن او به بد گمان نبردور برد، زو بدان كه جان نبرد
ص: 175
و نظامي درباره نكيسا، كه چنگ را به استادي مي‌نواخته چنين مي‌گويد:
نكيسا نام مردي بود چنگي‌نديم خاص خسرو بيدرنگي
نواهاي چنان چالاك مي‌زدكه مرغ از درد، سر بر خاك مي‌زد
چو او خوش‌گوتري در لحن و آوازنديد اين چنگ پشت ارغنون ساز چنانكه گفتيم در ايران قبل از اسلام، به‌خصوص در دوران حكومت ساسانيان، موسيقي مورد توجه بود؛ و بهرام گور و خسرو پرويز ظاهرا در راه پيشرفت و ترقي اين هنر، قدمهاي مؤثري برداشته‌اند، در دوران شهرياري خسرو دوم، از خنياگران و رامشگراني چون نكيسا و باربد و سركش و سركب و رامتين و بامشاد نام مي‌برند.
نظامي در جاي ديگر از هفت‌پيكر، از استادان موسيقي سخن مي‌گويد:
شش هزار اوستاد دستان‌سازمطرب و پاي‌كوب و لعبت‌باز
گرد كرد از سواد هر شهري‌داد هر بقعه را از آن بهري
تا به هرجا كه رخت‌كش باشندخلق را خوش كنند و خوش باشند در خسروشيرين نظامي نيز از الحان موسيقي ياد شده و در ديوان منوچهري نيز مكرر از آهنگها و نواهاي معموله آن عصر سخن به ميان آمده است، از جمله:
روزي بس خرمست مي‌گير از بامدادهيچ بهانه نماند ايزد كام تو داد
بلبل باغي به باغ دوش نوائي بزدخوبتر از باربد خوبتر از بامشاد
وقت سحرگه چكاو خوش بزند در تكاوساعتكي گنجگاو، ساعتكي گنج باد و نيز اين اشعار منوچهري:
آمد شب و از خواب مرا رنج و عذابست‌اي دوست بيار آنچه مرا داروي خوابست
من خواب ز ديده به مي ناب ربايم‌آري عدوي خواب جوانان مي نابست
در مجلس احرار سه چيز است و فزون نه‌و آن هرسه شرابست و ربابست و كبابست
ما مرد شرابيم و كبابيم و ربابيم‌خوشا كه شرابست و كبابست و ربابست اين اشعار به خوبي مي‌رساند كه در آن دوره (حدود هزار سال پيش) در مجالس عيش و سور، سازندگان و نوازندگان شركت داشتند. در قصيده ديگري به اين مطلع از آهنگهاي موسيقي سخن به ميان آمده است:
بر لشكر زمستان نوروز نامداركرده است رأي تاختن و قصد كارزار
خنياگرانت، فاخته و عندليب رابشكست ناي در كف و تنبور در كنار
بر سبزه بهار نشيني و مطربت‌بر سبزه بهار زند «سبزه‌بهار»
نوروز بزرگم بزن اي مطرب امروززيرا كه بود نوبت نوروز به نوروز
چون مطربان زنند نوا تخت اردشيرگه مهرگان خردك و گاهي سپهبدان
ص: 176
ويل دورانت مي‌نويسد: «در آغاز كار، موسيقي نيز چون مجسمه‌سازي در اسلام حرام بود و گناه به‌شمار مي‌رفت، البته تحريم موسيقي در قرآن نيامده، ولي به موجب يك حديث كه به پيغمبر اسلام (ص) نسبت داده‌اند، وي از بيم نتايج آواز و رقص زنان مبتذل، گفته بود كه ابزار موسيقي، موذن شيطان است و هركه را تواند به اطاعت وي جلب مي‌كند، ائمه اربعه و پيروان مذاهب چهارگانه از موسيقي كه مايه تهييج شهوت مي‌شد، بيزار بودند، ولي بعضي از آنها موسيقي را خودبه‌خود گناه نمي‌دانستند، مردم، كه معمولا رفتارشان از عقايدشان عاقلانه‌تر است! ضرب المثلي داشتند كه (شراب چون پيكر است و سماع چون روح و مسرت- زاده آنهاست) موسيقي در همه مراحل زندگي مردم نفوذ داشت ... گرچه دين در آغاز كار، موسيقي را ممنوع كرده بود ولي بعدها موسيقي در حلقه ذكر و مراسم درويشان به كار مي‌رفت ... كندي، ابن سينا و اخوان الصفا در اين باب كتابهاي مفصل دارند. كتاب موسيقي فارابي، معروفترين تأليفات قرون وسطي در موسيقي نظري است و اگر از همه كتابهاي موسيقي يونان كه به ما رسيده است، برتر نباشد، كمتر نيست. مردم شرق از قرن هفتم، موسيقي قابل ثبت به‌وجود آوردند و ظاهرا اين كار در اروپا، قبل از سال 1190 ميلادي معمول نشد ...
ملل خاور ميانه در حدود يكصد ابزار موسيقي داشتند، كه معروفتر از همه عود و گيتار و چنگ و تنبور و سنتور و فلوت بود، كه احيانا به وسيله بوق و دف و سنج و رق و طبل تقويت مي‌شد.
عود اقسام گوناگون داشت و عود بزرگ را گيتار مي‌گفتند ... بعضي از شهرهاي اسپانيا چون اشبيليه، به ساختن ابزارهاي دقيق موسيقي اشتهار داشت، معمولا چهار يا پنج ابزار را باهم به‌كار مي‌بردند ولي از دسته‌هاي مفصل نيز در متون ياد شده است ... مقام نوازندگان به استثناي هنروران معروف، در نظر مسلمين حقير بود؛ به نظر بعضي از فقها، شهادت نوازندگان در محكمه پذيرفته نمي‌شد، رقص نيز خاص كنيزان بود كه تعليم مي‌گرفتند. پس از آنكه اعراب با يونانيان و ايرانيان ارتباط يافتند، سازندگان و نوازندگان به نظرشان محترمتر شدند. خلفاي اموي و عباسي به اين گروه عطاهاي خوب مي‌دادند ...» «1»
ناگفته نگذاريم كه در قرون دوم و سوم هجري، كنيزاني بودند كه در فن ادب و موسيقي از ديگر بانوان بهتر و استادتر بودند، اين گروه در نشر تمدن و ظرافت و خوشگذراني و توجه به بهترين خوراكها و زيباترين پوشاكها سرآمد بانوان بودند، در كتاب «الموشي» به نقش كنيزان در اشاعه هنر و زيبايي اشاره شده است، كنيزان از ملل و نحل و نژادهاي گوناگون بودند و هريك از آنها رسوم و فنون قوم خود را آوردند و منتشر نمودند.» «2»
______________________________
(1)- ويل دورانت، تاريخ تمدن، «تمدن اسلامي»، ترجمه ابو القاسم پاينده، ص 213- 216.
(2)- احمد امين، پرتو اسلام، ج 2. ص 144، به بعد.
ص: 177
چنانكه قبلا گفتيم، در عهد غزنويان، بازار سازندگان و نوازندگان رواجي تمام داشت و در مجالس مهماني امير و ديگر بزرگان، گروهي از مطربان نيز شركت مي‌كردند.
بيهقي، ضمن وقايع روز چهارشنبه نهم ذو الحجه 429 ه مي‌نويسد: «سلطان مسعود به جشن مهرگان بنشست ... شاعران شعر خواندند كه عيد فطر شعر نشنوده بود، و مطربان بر اثر ايشان زدن گرفتند و گفتن و شراب روان شد ... شعرا را صله فرمود و مطربان را نفرمود ... پس از اين به يك هفته پيوسته شراب خورد و بيشتر با نديمان و مطربان را پنجاه هزار درم فرمود و گفت كار بسازيد كه بخواهيم رفت ... محمد بسنودي بربطي، سخت خوش‌استادي بود ..» «1»

اساتيد و سران عالم موسيقي‌

روح اللّه خالقي، ضمن بحث در پيرامون سرگذشت موسيقي ايران مي‌نويسد: ابو الفرج اصفهاني صاحب كتاب اغاني (356- 284 هجري) مي‌نويسد: كه اسحق بن ابراهيم موصلي (235- 150 ه. ق) موسيقي را تحت نظم و ترتيب مخصوص درآورد و در كتابي كه حاوي مجموع تصانيف اوست، نغمات موسيقي را كه خود ساخته، از حيث وزن طبقه‌بندي كرده است.
ابو نصر فارابي (339- 259 ه. ق) اول كسيست كه در آن زمان، كتابي در فن موسيقي نوشته و در آن از قوانين صوت و نسبتهاي رياضي صداها گفتگو كرده و رساله او در دست مي‌باشد. بعد از او، ابن سينا (428- 370 ه) دو رساله در موسيقي نوشته، يكي به عربي كه جزء كتاب شفا مي‌باشد و ديگري به فارسي كه ضمن دانشنامه علايي است، پس از آن، صفي الدين عبد المؤمن ارموي (وفات 656 ه. ق) دو كتاب در موسيقي نگاشته: يكي به نام كتاب الاوتار كه به اشاره خواجه نصير طوسي نگاشته و ديگري رساله شرفيه است، بعد از او، قطب الدين علامه شيرازي وفات (710 ه) در كتاب درة التاج، بابي در موسيقي دارد كه به فارسي نوشته شده است؛ سپس عبد القادر حافظ مراغه‌اي (وفات 838 ه) دو سه كتاب در موسيقي دارد به نام مقاصد الالحان و جامع الالحان و كنز الالحان، ولي كتاب سوم ديده نشده و گويا از بين رفته است، همچنين شرحي هم بر كتاب ادوار صفي الدين ارموي نوشته است.» «2»
در تاريخ موسيقي ايران، گه‌گاه به نام بوليان يا لوريان برمي‌خوريم كه بيشتر با توده مردم كوي و برزن سروكار داشتند و هنر خود را در راه آسايش اكثريت محروم به نمايش مي‌گذاشتند. استاد زرين‌كوب، در وصف اين گروه مي‌گويد: «... نه فقط شادخواري و
______________________________
(1)- ر. ك: تاريخ بيهقي، پيشين، ص 735.
(2)- روح الله خالقي، سرگذشت موسيقي ايران، ص 87 به بعد.
ص: 178
رامش‌جويي و خنياگري و سرگرداني و بي‌سروساماني آنها مورد توجه شاعران و گويندگان ما واقع شده است، بلكه در تاريخ گذشته ما نيز داستانهايي در باب اصل و منشاء آنها ذكر كرده و نوشته‌اند كه بهرام گور عده‌يي از آنها را براي رامشگري و خنياگري از هند به ايران آورد و در سراسر ايران پراكنده كرد، نيز گفته‌اند كه شاپور هنگام بستن بند شوشتر، چند هزار از اين طايفه را از كابل احضار كرده، به خوزستان و شوشتر آورد؛ روز مردان ايشان عملگي كردندي و شب زنان ايشان به كار آب و به رقاصي و هم‌بستري مردان به‌سر بردندي.» «1»
در ادبيات ما از چنگ لوريان بسيار ياد كرده‌اند، منوچهري گويد:
اين زند بر چنگهاي سغديان پاليزبان‌وان زند بر نايهاي لوريان آزادوار نيز از دزدي و طراري آنها سخن گفته‌اند. جمال الدين عبد الرزاق اصفهاني، حافظ و ديگر شاعران نيز از اين گروه ياد كرده‌اند:
دلم ربوده لولي‌وشي است شورانگيزدروغ‌وعده و قتال‌وضع و رنگ‌آميز
صبا زان لولي شنگول سرمست‌چه داري آگهي؟ چون است حالش؟ حافظ
نوشته‌اند كه بهرام گور، از شنگل يا شنگله، پادشاه هند درخواست كرد، تا گروهي از آنان را از هند به ايران گسيل دارد، روايتي كه مؤلف غرر اخبار در اين‌باره آورده است، مي‌گويد:
«... گويند روزي شامگاهان بهرام از شكار بازمي‌گشت، گروهي از مردم بازاري را ديد كه در زردي آفتاب غروب به سبزه چمن نشسته‌اند و شراب همي‌خوردند آنان را از اينكه، خويشتن را از سماع و آواز كه مايه شادي و نشاط جان است، محروم داشته‌اند سرزنش كرد و نكوهيد گفتند: اي ملك امروز رامشگري به صد درهم طلب كرديم و نيافتيم، بهرام گفت در كار شما خواهم نگريست. پس بفرمود تا به شنگله پادشاه هند نامه‌اي نويسند تا چهار هزار تن از رامشگران و خنياگران آزموده به دربار وي گسيل دارند. شنگله بفرستاد و بهرام آنان را در سراسر كشور بپراكند و فرمان داد تا مردم آنان را به‌كار گيرند و از آنان بهره برند و مزدي شايسته به آنها بپردازند؛ و اين لوريان سياه كه اكنون به نواختن عود مشهورند از بازماندگان آنانند.» «2» در مجمع التواريخ و القصص و شاهنامه فردوسي، نيز از اين جريان
______________________________
(1)- نقل از انجمن‌آراي ناصري.
(2)- ثعالبي، غرر اخبار ملوك‌فرس، طبع و ترجمه گوتنبرگ، ص 7- 566.
ص: 179
ياد شده است. «... زندگي آنها در ايران كه گويا وطن دوم آنهاست، همه‌جا با نفرت و بيم و انزجار و تحقير مردم همراه بود. آنها را در فارس، كولي، در آذربايجان، قراجي، در عراق، غربتي يا غربت، در خراسان، قرشمال و در تهران، غربيل‌بند مي‌نامند ... در 30 سال اخير شماره آنها به‌طور محسوسي كاستي پذيرفته است ... نوع زندگي آنها كه فالگيري، آهنگري، آوازه‌خواني، رقاصي، طلسم‌سازي، جادوگري، گاوبازي و غربال‌بندي است، در نقاط مختلف به اقتضاي محيط و اقليم تفاوت مي‌كند، اما در هيچ‌جا محبت و علاقه مردم به آنها جلب نشده است.» «1»
ابن خلدون در فصل سي و دوم در فن غناء (آواز خوش) چنين مي‌نويسد: «اين هنر عبارت از آهنگ دادن به اشعار موزون از راه تقطيع آوازها به نسبتهاي منظم معلومي كه در علم موسيقي است، كه هر آواز آن هنگام قطع شدن توقيع كاملي پديد مي‌آورد «لغت توقيع با گام تناسب دارد.»
و آنگاه يك نغمه «آواز خوش تشكيل مي‌يابد، سپس اين نغمه‌ها برحسب نسبتهاي معيني با يكديگر تركيب مي‌شوند و به سبب اين تناسب و چگونگي خاصي كه از آن در اين آوازها به‌وجود مي‌آيد، شنيدن آنها لذت‌بخش مي‌گردد. زيرا در علم موسيقي بيان شده است كه آوازها داراي تناسبات خاصي هستند ... هر تركيبي هنگام شنيدن لذت‌بخش نيست، بلكه تركيبهاي خاصي مايه لذت مي‌شود كه موسيقيدانان آنها را تعيين و منحصر ساخته و در باره آنها گفتگو كرده‌اند.» سپس ابن خلدون از آلات موسيقي نظير مزمار (ني) و قره‌ني، بوق و شيپور سخن مي‌گويد و پس از توصيف (ذات الانفاخ) به بيان ذات الاوتار يعني آلات موسيقي زهدار مي‌پردازد كه همه آنها ميان‌تهي مي‌باشند كه برخي از آنها مانند: بربط و رباب به شكل نيمكره و برخي همچون قانون چهارگوش‌اند ... گاهي به وسيله نواختن چوبدستي بر روي ابزارهايي چون تشت يا زدن تكه‌هاي چوب به همديگر، آهنگهايي پديد مي‌آورند كه شنيدن آنها نيز لذت‌بخش است ... و لذت عبارت از ادراك هر چيزي است كه مناسب روح باشد، بنابراين مزه‌هاي مناسب با بويهاي مناسب، ديدنيها و شنيدنيها و نقش و نگارهاي متناسب روح، نيز لذت‌بخش است؛ به‌همين‌سبب مي‌بينيم دلدادگان شيفته و بي‌پروا نهايت عشق و دوستي خود را به معشوق بدينسان تعبير مي‌كنند كه روح آنان با روح محبوب درآميخته است ... تناسب در آواز سبب حسن و زيبايي آن مي‌شود ... بايد دانست كه اين فن در اجتماع هنگامي متداول مي‌شود كه عمران بشري ترقي كند و از حد نيازمنديهاي ضروري درگذرد و به مرحله شهرنشيني و آنگاه امور تجملي و تفنني برسد، آنوقت اين فن به‌وجود مي‌آيد.
______________________________
(1)- عبد الحسين زرين‌كوب، نه شرقي، نه غربي، انساني، «اساطير فرهنگ عامه»، ص 474.
ص: 180
پيش از پديد آمدن اسلام، در روزگار قدرت كشورهاي غيرعربي، فن آوازخواني و موسيقي در شهرها و پايتختهاي كشورهاي مزبور رواج بسيار داشته است ... چنانكه شاهان ايران توجه خاصي به اينگونه هنرمندان مبذول مي‌داشته‌اند.
اعراب در دوره جاهليت به شعر و آواز توجه داشته، يعني شتربانان هنگام راندن شتر و جوانان در محيطهاي خلوت سرود مي‌خواندند ... پس از آنكه تازيان، به فتوحاتي دست يافتند، ايران را متصرف شدند و كم‌كم عده‌يي به مرحله تجمل‌خواهي و توانگري رسيدند ... در همين دوران، مغنيان ايراني و رومي، گذارشان به حجاز افتاد و با ابزار عود (چنگ) و طنبور و ارغنون و مزمار (ني‌لبك) آوازخواني مي‌كردند و اعراب اين هنرها را از آنان آموختند ...» «1»
در مدينه، نشيط ايراني و طويس و سائب خاسر مولاي عبد اللّه بن جعفر پديد آمدند و اشعار عرب را شنيدند و براي آنها نواها و الحان دلپذير ساختند و در آنها مهارت يافتند و بلندآوازه شدند، آنگاه معبد و ابن سريج و نظاير آنان اين فن را آموخته و اين فن به تدريج تا روزگار عباسيان رو به ترقي مي‌رفت و ابراهيم موصلي و پسر او در تكميل اين فن كوشيدند، بايد دانست كه موصليان، ايراني بودند؛ ابن خلدون درباره زرياب، هنرمند معروف چنين مي‌نويسد: «... موصليان غلامي داشتند كه نام او زرياب بود، او فن موسيقي را از آنان فرا گرفته و در آن مهارت يافته بود، ازاين‌رو، موصليان به وي رشك بردند و او را به مغرب گسيل داشتند ... در آندلس كار زرياب بالا گرفت و هنر موسيقي در آن ديار پيشرفتي شايان كرد و از نسلي به نسل ديگر منتقل گرديد و سرانجام سنتهاي هنري اين مرد به كشورهاي ساحلي آفريقا و مغرب منتقل گرديد.» «2»

سازهاي ايراني‌

از دوره بني اميه به بعد سازهاي زهي مضرابي (ذوات الاوتار) بيش از ساير سازها اهميت داشت، از رايج‌ترين انواع اين سازها: تنبور، قانون، بربط و عود را بايد نام برد. به‌علاوه، در دسته‌هاي زهي آن دوره، دو ساز: رباب الشاعر و چنگ از نظر اينكه براي همراهي با آواز و شعر زياد به‌كار مي‌رفت، ارزش خاصي داشت. از سازهاي بادي: كرنا، سرنا، شيپور، ني و قره‌ني معمول بوده از سازهاي ضربي: طبل و دف اهميت بيشتري داشت و دف با چنگ همراهي مي‌كرد.
آلات زير را جزء سازهاي ضربي شمرده‌اند: پندير، تبيره، تيريال، تنبك (دمبك، طنبك)، دبداب، طبل المركب، دمامه، دهل، دف (يكرويه و دورويه)، شندف، تار، عرطبه، عركل، غربال، قصع (نقاره كوتاه)، كبر، كوبه (طبل المحنث)، كوس، مزهر، نفيره.
______________________________
(1)- مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروين گنابادي، ج 2، ص 852 به بعد.
(2)- تلخيص از همان كتاب، ص 864 به بعد.
ص: 181
عبد القادر غيبي مراغه‌اي، موسيقيدان بزرگ ايراني (754- 837 ه) شرحي در بيان بعضي از آلات موسيقي آن دوره نوشته كه حاكي از وفور و تنوع سازهاي موسيقي بعد از بني اميه است؛ آلات موسيقي آن دوره را به دو دسته ذوات النفخ (سازهاي بادي) و ذوات الاوتار (سازهاي زهي) تقسيم مي‌كردند.
ذوات النفخ (سازهاي بادي) در اين دوره به يازده نوع تقسيم مي‌شد:
ناي سفيد، ناي منصف، سيه‌ناي، سورنا، يلبان، ناي چاور، نفير، باق، موسيقار، چنجيق و ارغنون، ناي منصف، از لحاظ طول كوچكتر از ناي سفيد بود؛ و بلبان، سازي شبيه (سرنا) بود و نواي بسيار حزيني داشته است، نفير از تمام سازهاي بادي بزرگتر بود؛ و نوعي از آن به نام (بورغو) بيش از دو گز طول داشته است. باق، نوعي ني بوده است كه ساز چنجيق نوع كامل‌تر آن به‌شمار مي‌آمده است.
سرنا
آلات زير را نيز جزو سازهاي بادي شمرده‌اند، بوق، بيشه، زنامي، سورياني، شاخ، شاهين، شامشته، شبابه، شعيره، شيپور، صفاره، صفير، غندرود، قصابه، كرناي، گاودم، مزمار، انواع ناي (دوناي، ناي داود، ناي روئين، ناي سرهنگ شهرياري، ناي شاه، ناي محسن، ناي منصور، ناي نرم، ناي هفت‌بند، ني انبان، ينچه، ني‌لبك، يراع.
ذوات الاوتار (سازهاي زهي) از حيث تعداد از سازهاي بادي فراوانتر بوده و بيش از 26 قسم از آنها مورد استعمال بوده است.
عود قديم، عود جديد كامل- شتاي، طرب‌رود، تنبور شرونيان، تنبور تركي، روح- افزاي، قبوز رومي، اوزان، ناي‌تنبور، رباب، مغني، اگري، قانون، كمانچه، غژك، يكتاي، ترنتاي، ساز دولاب، ساز عالي مرصع، تحفة العود، شدرغو، پيپا، باتوغان، شهرود و رودخاني.
آلات زير را نيز جزو سازهاي زهي (مضرابي) نام‌برده‌اند: ابو اللهو، دريج، دوتا ستا (سه‌تار)، سنتور، عرطبه، عفقا، كناره، گيتار (قيتار)، قنين، معزفه، مغني، نزهه، ون سازهاي زير را با كمان (آرشه) مي‌نواختند، رباب، شيشك (شوشك، غژك، غيشك، غيژك) شيزان، شيشل، قيز، كمانچه.
ص: 182
عود قديم كامل داراي ده وتر، و عود قديم داراي چهار وتر بوده است، شش‌ناي و طرب‌رود و تنبور شرونيان، از نظر شكل خارجي شبيه گلابي بوده است، روح‌افزاي، ترنجي شكل بوده و بيش از شش وتر از ابريشم و مفتول بر آن استوار مي‌كردند، قوپوز رومي همانند عود، و اگري شبيه چنگ بود.
غژك داراي ده سيم بوده و ساز دولاب از نظر شكل و ابعاد بي‌شباهت به دهل نبوده است، شهرود طولش به دو برابر عود مي‌رسيد.
تنبور
رودخاني، بيشتر به تنبور شرونيان شبيه بوده و بر نصف آن پوستي كشيده و سيمهاي متعددي بر آن تعبيه مي‌كردند.
دو ساز (طاسات و كاسات) و ساز فولاد از دسته سازهاي زهي و بادي خارج بود.
ساز فولادي داراي 35 لوح بود كه از هر لوح آهنگي حاصل مي‌شده است؛ طاسات و كاسات، ظروف چيني يا آبگينه يا فلزي بودند كه برحسب كوچكي و بزرگي حجم و اندازه و پر و خالي بودنشان از مايعات مختلف اصوات گوناگون و طنين و نواي خاصي داشتند.» «1»
اسامي سازهايي كه در ادوار مختلف، در كتابهاي فلسفي و تاريخي و تأليفات خاص موسيقي مي‌توان يافت، از اين قرار است:
رباب
______________________________
(1)- سازهاي موسيقي ايران در دوره اسلامي، مجله موسيقي، دوره سوم، شماره 25، شهريور 1337.
ص: 183
ابو اللهو «طنبور»، ارغنون (دو نوع زمري و بوقي). اصف اگري (چنگ) اوزان، باتره، باتوغن، باق، بربط، بزق، طنبور، بلبان (بالابان)، بندير، بورغو، بوق، بيشه، بي‌پا، تار، تبيره، تحفة العود، تنبك، تيريال، جرس، جفت‌ساز، جلاجل، چغانه، چگور، چنجيق، چندناي، (ارغنون زهي)، چنگ، چنگ‌دهن، چنگرك، چهارپاره، جالپاره، چهارتار، دايره، دبداب، دراي، دريج، طنبور، دف، دف دورويه، دمامه، دنبك (يا دنبلك) دوتا (دوتار)، دودك، دوناي، دهرود، دهل، راست‌ساز، رباب، رموز، روئين، خم، روح‌افزاي، رود، رود- خواني، زل، زنامي (قره‌ني)، زنگ‌ساز، دولاب، ساز عالي‌مرصع، ساز فولاد، سپيدناي (ناي سفيد يا ني‌سفيد)، سرناي (سورناي)، سفاقص، سنتور، سنج، سورياني، سه‌تار، سياه‌ناي، شاخ، شامشته، شانه، شاه‌ناي، شاهين، شبابه (ني)، شترغو، شدرغو، شش‌تاي، شش‌تار، شش خانه، شعيره، شندف (دهل)، شهرود، شيپور، شيزان، شيشك، شيزك، شيشم، صفاره، صفير، طار، طاسات، طبل، طرب‌انگيز (دهل)، طرب‌رود، طنبور تركي، طنبور شرونيان، طوطك، عراقيه، عرطبه، عركل، عفقا، عود (قديم و جديد)، عير، غچك، غربال، غرف، غژ، غندرود، غيطه، فنجان‌ساز، قانون، قره‌ني، قدوم، قصابه، قصع، قنين، طنبور، قوال، قوپوز، قيشاره، كاسات، كبر كردن، كرناي، كمانچه، كناره، كنگره، كوبه، كوس، كيثار، گاودم، مديلان، مربع، مزمار عراقي (ني)، مزمر مزهر، مشته‌چين، مصافق (مصفقه)، مغرف، چغانه، معازيف، مغني، موسيقار، موصول، مهري (چنگ)، ناقوس، ناي (و انواع آن) دوناي، سيه‌ناي، ناي چاور، ناي داود، ناي روئين، ناي سرهنگ شهرياري، ناي سفيد، ناي شاد، ناي محسن، ناي منصف، قانون
ناي منصور، ناي نرم، ناي (هفت‌بند)، ناي طنبور، نزهته، نفير، نقاره، نقيره‌ني، ني انبان، پنجه، ني‌لبك، ون، يراع، (ني) يكتاي (يكتار) يك و نيم‌ساز.
اسامي اين سازها بعضي منحصرا در زبان فارسي و برخي منحصرا در زبان عربي و پاره‌اي منحصرا در زبان تركي و بعضي از آنها نيز در هر سه زبان مشترك است، علاوه‌براين، گاهي يك ساز در يك زبان چندين نام مختلف دارد ...» «1»
______________________________
(1)- نقل و تلخيص از لغت‌نامه دهخدا، ص 89 به بعد.
ص: 184
ابو الفضل بيهقي مي‌نويسد: «همه فقها و اعيان و عامه آنجاي رفتند به- تهنيت، فوج‌فوج مطربان شهر و بوقيان شادي‌آباد، با سازها به خدمت آنجا آمدند.» «1»
شمس العلماء محمد حسين قريب، ضمن رساله‌اي كه در پيرامون تاريخ موسيقي ايران نوشته است، چنين اظهار- نظر مي‌كند: «از ايرانيان، قبل از اسلام، نام باربد و نكيسا و سركش در شاهنامه فردوسي و خمسه نظامي مذكور است، اگرچه بسياري از حكايات اين دو كتاب نوازنده
به افسانه مي‌ماند، ليكن چون سي لحن باربدي در كتاب برهان قاطع و غير آن از كتب لغت و در قصايد و منظومات شعراي مذكور و در عهد فردوسي و منوچهري و نظامي و قرنها بعد از آنهم معمول بوده و معروف است كه باربد از صد لحن معلومات خود، سي لحن انتخاب كرده و هريك را به مناسبت چيزهاي عمده عصر خود تسميه نموده، معلوم مي‌شود كه افسانه محض نيست و همچو استاد ماهر و حاذقي در آن دوره به تكميل و تنقيح اين صنعت كوشيده و در قرن اوليه اسلام چون از زمان پرويز مدت زيادي نگذشته بود، مطالب و اصطلاحات الحان در محفوظات ايرانيان باقي بود و در عصر بني مروان، موقعي براي اظهار آن يافتند و سي لحن باربدي از بين نرفت. حكيم نظامي گويد:
ز صد دستان كه او را بود دمسازگزيده كرد سي لحن خوش‌آواز
چو ياد از گنج بادآورد راندي‌ز هر بادي لبش گنجي فشاندي
چو تخت طاق‌ديسي، ساز كردي‌بهشت از باغها در باز كردي
هر آن شب كو گرفتي راه (شبديز)شدندي جمله آفاق شب‌خيز
چو زخمه راندي از كين سياوش‌پر از حزن سياوشان شدي گوش
چو كردي كين ايرج را سرآغازجهان را كين ايرج نوشدي باز
چو كردي (باغ شيرين) را شكرباردرخت تار را شيرين شدي بار نظامي در بقيه اشعار خود، تمامي سي لحن باربدي را آورده است.
______________________________
(1)- تاريخ بيهقي، پيشين، ص 7.
ص: 185
چنانكه قبلا نيز گفتيم شمس العلما، ضمن معرفي سران فن موسيقي در بين اعراب و ايرانيان از معلم ثاني ابو نصر فارابي سخن مي‌گويد و مي‌نويسد كه او «سازي اختراع كرد و نام او قانون نهاد، گويند در مجلس سيف الدوله از پادشاهان آل حمدان، چند پاره چوب از كيسه كه همراه داشت درآورده با يكديگر تركيب نموده شروع به نواختن كرد، تمام حاضران به خنده درآمدند، پس راه بگردانيد و به لحن ديگر همه را به گريه درآورد و با لحن سوم تمام حضار را خواب كرد و بيرون رفت. فرضا كه اين قصه افسانه هم باشد، استادي فارابي مسلم و تصانيف وي موجود است ... شيخ الرئيس ابو علي سينا در علم و عمل موسيقي، ماهر بود و يك رساله از كتاب شفا در علم موسيقي است، ديگر استاد رودكي كه خواندن شعر و نواي بربط وي، امير نصر بن احمد ساماني را چنان به هيجان آورد كه موزه در پاي ناكرده، از هرات برنشست و به جانب بخارا روان شد. ديگر محمد بربطي در فن موسيقي استادي ماهر و از ندماء مجلس سلطان مسعود غزنوي بوده- ذو اللسانين تاج الدين اصفهاني كتابي در علم ايقاعات (ضرب) تصنيف كرده كه خاقاني در وصف آن كتاب گويد:
بينمت موزون و منظوم و مقفا زان تو رادستيار خويش سازد زهره در خنياگري
تاج اصفاهان لسان الدهر بو الفتح آنكه هست‌در عجم چون عنصري و در عرب چون بحتري ديگر خواجه محمد كنك، كه در علم و عمل ممتاز بوده ... پس از اينها، صفي الدين عبد المؤمن است كه معاصر مستعصم بود ... ساز و نواز و غنا باوجود تمام مشكلاتي كه وجود داشت به تدريج ترقي و پيشرفت نمود؛ چنان‌كه اسحق بن ابراهيم موصلي، علاوه بر تخصص و مهارت در موسيقي، به علوم ديانتي نيز كاملا آگاه بوده و در احوال او نوشته‌اند، كه خليفه بارها گفتي اگر اسحق به اين فن معروف نبود، منصب قضاوت به وي ارزاني داشتمي.
سپس نويسنده از اشعار فردوسي و نظامي، شواهدي مي‌آورد و نشان مي‌دهد كه از ديرباز در ايران استفاده از آلات متنوع موسيقي معمول بوده است.
ز آواز ابريشم و بانك ناي‌سمن عارضان، پيش كاوس بپاي فردوسي
در آن مجلس كه عيش آغاز كردندبه يك‌جا چنگ و بربط ساز كردند
نواي هردوان از بربط و چنگ‌به هم برساخته چون بوي با رنگ نظامي
... در بزم ملوك و اكابر خواننده با يكي از ذوات النفخ و همچنين يكي از ذوات الاوتار
ص: 186
و يكي از ادوات ايقاع با رقص مجتمع بوده و گاهي بر اين زيادت تقارن مي‌نمودند و زنگ را كه سنج گويند و نيز قسم بزرگ آن‌كه هريك بر دستي گيرند يا كوچك آن‌كه به انگشتان بسته شود، بدان منضم مي‌نمودند.
مؤلف، در فصل دهم از رساله خود به بيان اسامي و اوصاف بعضي از آلات موسيقي مي‌پردازد؛ از جمله از انواع ذوات النفخ (كه به مدد حنجره و دميدن از آنها صدايي دل‌انگيز به گوش مي‌رسد) يازده نوع ذكر مي‌كنند: 1- ناي سفيد 2- ناي منصف 3- سيه‌ناي (قره‌ني) 4- سورنا (سرنا) 5- بلبان 6- ناي چاور 7- نفير 8- باق 9- موسيقار 10- چنجيق 11- ارغنون.
و اما ذوات الاوتار كه داراي زه و تار است عبارتند از: عود جديد كامل (داراي ده وتر) عود قديم (كه بر آن چهار وتر باشد)، ششتاي، طرب‌رود، طنبور، شرونيان، طنبور تركي، روح‌افزاي، قويوز رومي، اوران، ناي طنبور، رباب مغني، چنگ، آكري، قانون، كمانچه، غژك و غيره.
در كتب مقاصد الالحان، تأليف عبد القادر بن غيبي حافظ مراغي نيز به آلات موسيقي در قرون وسطا اشاره شده است:
«در اسامي آلات و مراتب آنها: و آنها بر سه قسم‌اند، به قول بعضي چهار، اول، حلوق انساني (مقصود صوت انسان است كه از حنجره بيرون مي‌آيد) ثاني، آلات ذوات النفخ (سازهاي بادي) ثالث، آلات ذوات الاوتار (سازهاي سيمي و زهي) رابع، كاسات (ساز- هاي ضربي) و طاسات و الواح، اما مكمل آنها حلوق انساني است و از آلات خارجه، آلات ذوات الاوتار است و بر آن ده وتر (سيم يا زه) مسدود است، چنان‌كه هردو وتر را بر يك آهنگ سازند. پس آنها را حكم پنج وتر باشد، اگر خواهند ده وتر را به ده آهنگ سازند، ممكن است و ما اينجا اسامي بعضي آلات را ذكر كنيم:
اما آلات ذوات الاوتار مقيد است (سازهائيست كه انگشتان دست چپ براي ايجاد اصوات مختلف در روي سيمها گذارده مي‌شود) عود قديم، عود كامل، طرب الفتح، شش تاء، طرب‌رود، كمانچه، غژك، طنبور شروانيان، طنبور تركيه، روح‌افزاي، قوپوز اوزان، ناي طنبور، رباب، هور خان، يكتاي عرب، ترنتاي رومي، تحفة العود، شدرعو، شهرود، هيپا.
اما آلات ذوات الاوتار: مطلقات (از اين سازها براي هر صدايي يك سيم است و انگشتان دست چپ روي سيمها گذارده مي‌شود) چنگ، اكري، قانون، ساز مرصع، غايبي يا توغان، ساز دولاب؛ اما آلات ذوات النفخ و آن هم بر دو قسم است. اما قسم اول مقيدات:
ناي سفيد، زمر سيه‌ناي، ناي بلبلان، ناي چاور، سرنا، بورغوا، باق، نفير، ناي خيك.- اما مطلقات ذوات النفخ: موسيقا، جنجيق، ارغوان، اما كاسات و طاسات و الواح هم از مطلقات‌اند.
ص: 187
اما مقيدات آنها باشند كه دساتين (يعني پرده) آنها را با تأمل (انگشتان) فروگيرند، مانند:
عودين و طرب الفتح و شش‌تاي و طنبورين و غيره اينها، اما مطلقات آنها بر آن اوتار زيادت بسته باشند و به هر نغمه وتري را مخصوص گردانند، چنان‌كه از وتر واحد يك نغمه مستنطق گردد، مثلا اگر خواهند استخراج دايره عشاق از آن كنند، هشت وتر را به هشت نغمه عشاق بايد ساختن ...» «1»

انعكاس موسيقي در ادبيات فارسي‌

در آثار ادبي ايران، مكرر به نام استادان موسيقي و سرودها و آهنگهاي آنان برمي‌خوريم، چنان‌كه فردوسي طوسي از سروستاني كه باربد براي خسرو خوانده و سرود داذ آفريد و پيكارگرد و سبز درسبز، در اشعار زيرين ياد مي‌كند:
سرودي به آواز خوش بركشيدكه اكنون تو خوانيش داذ آفريد
زننده دگرگون بياراست رودبرآورد ناگاه ديگر سرود
كه پيكارگردش همي‌خواندندهمي نام از آواز او راندند
برآمد دگربار آواز روددگرگونه‌تر ساخت بانگ سرود
همان سبز در سبز خواني كنون‌برين‌گونه سازند مكر و فسون فردوسي طوسي، ضمن توصيف تاريخ باستاني ما از دو نوع آلات موسيقي نام مي‌برد كه يكي براي بزم و ديگري براي رزم بوده است و معمولا در آغاز و در جريان جنگ براي تحريك و تشجيع رزمندگان، از سازهاي رزمي استفاده مي‌كردند و در هنگام آسايش و بزم از نوع ديگري بهره‌جويي مي‌نمودند.
فردوسي، آلات موسيقي رزمي و بزمي را چنين توصيف مي‌كند:
برآمد دم ناي و آواي كوس‌همي آسمان بر زمين داد بوس
ز آواز شيپور و زخم دراي‌همي كوه را دل برآمد ز جاي
خروشي برآمد ز ايران‌سپاه‌تبيره‌زنان برگرفتند راه
به ابر اندرآمد دم گرناي‌خروشيدن سنج و هندي دراي
ز بس ناله بوق و كوس و دراي‌همي آسمان اندرآمد ز جاي
بزن كوس و روئين و شيپور و ناي‌به كشمير و كابل فراوان به پاي
همي باده خوردند تا نيمه‌شب‌به ياد بزرگان گشاده دو لب اين اشعار از شركت زنان در هنر موسيقي حكايت دارد:
______________________________
(1)- به نقل از مجله سخن، دوره پنجم، شماره 3، اسفند 32. توضيحات بين دو ابرو از آقاي روح الله خالقي است.
ص: 188 به سرو سهي گفت بردار چنگ‌به پيش گشسب آي با بوي و رنگ
بيامد بر پادشاه چنگ‌زن‌خرامان به‌سان يكي نارون
زن چنگ‌زن چنگ دربر گرفت‌نخستين خروش مغان برگرفت
چو رود بريشم سخنگوي گشت‌همه خانه از وي سمن‌بوي گشت
بزد جامه باب خود ماهيارتو گفتي بنالد همي چنگ‌زار
بتان چامه و چنگ برساختندز بيگانه ايوان بپرداختند
ز رود و مي و ناي و بانك سرودهوا را همي‌داد گردون درود
به درگه يكي بزمگه ساختنديكي هفته با رود مي‌باختند
سراينده باش و فراينده باش‌شب و روز با رامش و خنده باش فردوسي
در آثار منظوم ديگر شعرا نيز به آهنگها و الحان و نواهاي معموله آن عصر اشاره شده است، چنانكه منوچهري مي‌گويد:
روزي بس خرمست مي‌گير از بامدادهيچ بهانه نماند ايزد كام تو داد
بلبل باغي به باغ دوش نوايي بزدخوبتر از باربد خوبتر از بامشاد
وقت سحرگه چكاو خوش بزند در تكاوساعتكي كنجكاو ساعتكي گنج باد *
بر لشكر زمستان نوروز، نامداركرده است رأي تاختن و قصد كارزار
خنياگرانت، فاخته و عندليب رابشكست ناي در كف و طنبور در كنار
بر سبزه بهار نشيني و مطربت‌بر سبزه بهار زند سبزه بهار *
نوروز بزرگم بزن اي مطرب امروززيرا كه بود نوبت نوروز به نوروز
چون مطربان زنند نوا تخت اردشيرگه مهرگان خردك و گاهي سپهبدان منوچهري دامغاني، در قصيده زير به بانگ چنگ از آلات موسيقي اشاره مي‌كند:
بيني آن تركي كه چون او برزند بر چنگ چنگ‌از دل ابدال بگريزد به صد فرسنگ سنگ
چنگ او در چنگ او همچون خميده عاشقي‌با خروش و با نفير و با غريو و با غرنگ
وان سرانگشتان او را بر بريشمهاي اوجنبشي بس بو العجب و آمد شدي بس بيدرنگ
بر سماع چنگ او بايد نبيذ خام خورمي خوش آمد خاصه اندر مهرگان با بانگ چنگ
ص: 189 خوش بود بر هر سماعي مي و ليكن مهرگان‌بر سماع چنگ خوشتر باده روشن چو رنگ

چنگ‌

چنگ، چنانكه اشاره شد از انواع عمده سازهاي زهي است به شكل مثلث كه به وسيله چنگ زدن به زه‌هاي آن (معمولا با انگشتان) نواخته مي‌شود؛ چنگ، داراي سه قسمت متمايز (گردن و ستون و جعبه طنين است) ... انواع ابتدايي چنگ در آثار هنري سومريها و مصريها از هزاره سوم قبل از ميلاد مشاهده مي‌شود؛ چنگ از شرق وسطي به شرق اقصي و به مغرب راه يافت ... چنگ جديد، داراي 47 زه و هفت پدال است.» «1»
در آثار گذشتگان، گاه به لغاتي كه در حكم نتهاي كنوني است برمي‌خوريم، از جمله مغربي مي‌گويد:
قطره‌يي از قعر دريا، دم مزن‌ذره‌يي از مهر والا، دم مزن
مرد امروزي هم از امروز گوي‌از پري و دي و فردا دم مزن
چون نمي‌داني زمين و آسمان‌بيش از اين از زير و بالا دم مزن
چون اصول طبع موسيقيت نيست‌از «تنا» وز «تاوتانا» دم مزن
آنكه عين جمله اشياء گشته است‌مغربي را گفت از اشياء دم مزن مغربي
مداخله در كار ديگران روا نيست: مولوي در مقام شوخي و هزل مي‌گويد:
آن يكي نائي كه ني خوش مي‌زده است‌ناگهان از مقعدش نائي بجست
ناي را بر كون نهاد او كه ز من‌گر تو بهتر مي‌زني بستان بزن ناصر خسرو مي‌گويد:
نظميست مر نظام‌پذيري راگر، خوانده‌اي، در اول موسيقا

تلاش مولوي و شمس تبريزي‌

«تصريح شده است كه مولوي، موسيقي مي‌دانسته است و رباب مي- نواخته است (افلاكي 3/ 83) و حتي به دستور او تاري بر سه‌تار سنتي رباب مي‌افزايند، همچنين نيز تأكيد شده است كه تنوع گسترده مولوي در انتخاب در وزن و قالب شعر از موسيقي‌شناسي او پربار گشته است، ليكن از طرفي ديگر نيز جاي ابهامي نيست كه مولوي تا پيش از آشنايي با شمس، حتي سماع نيز نمي‌دانسته و آئين رقص چرخان را شمس به وي آموخته است. رقص دايره‌وار كه هم‌امروز بنابر شيوه
______________________________
(1)- تلخيص از دايرة المعارف فارسي، ص 807.
ص: 190
آن، درويشان مولوي را به نام «درويشان چرخان» مي‌شناسند ... در تاريخ تصوف ايران تنها در مكتب مولوي است كه شعر، موسيقي، رقص و عرفان همه درهم مي‌آميزد، از يكديگر متأثر مي‌شود، و از همدگر كمال و اثر مي‌پذيرد ... مولوي، پس از برخورد با شمس، موسيقي دوستي و سماع را تا بدان حد گسترش مي‌دهد كه حتي به‌طور هفتگي، مجلس ويژه سماع بانوان، همراه با گل‌افشاني و رقص و پايكوبي زنان، در قونيه برپا مي‌دارد. (افلاكي 3/ 468، 3/ 591) اينها همه از مردي مشاهده مي‌شود كه تا سي و هشت سالگي، خود مجتهد بزرگ و يك مفتي حنبلي به‌شمار مي‌رفته است. تا جايي كه حتي در مواردي، چون سرگرم رباب و موسيقي مي‌شده است، نمازش قضا مي‌شده است و باوجود تذكار به وي، موسيقي را رها نمي‌كرده است، بلكه نماز را ترك مي‌گفته است (افلاكي 3/ 328) كه: سماع آرام جان زندگان است، كسي داند كه او را جان جان است! ...» «1» البته نسبت اين درجه علاقه و دلبستگي به موسيقي، به مرد مسلمان و خوشنامي چون مولوي قابل ترديد است.

گرايش مولوي به سماع‌

«خداوندگار ما ... از ابتداي حال به طريقه و سيرت پدرش، مولانا بهاء الدين ولد مشغول بودند ... اما سماع هرگز نكرده بودند ...
چون مولانا شمس ... را به نظر بصيرت ديد ... عاشق او شد و به هرچه او فرمودي، آن را غنيمت داشتي، پس اشارت فرمودند كه: در سماع، درآ كه آنچه طلبي در سماع زياده خواهد شدن ... بنابر اشارت ايشان ... در سماع درآمده ... آنچه فرموده بودند در حالت سماع ... به معاينه ديدند و تا آخر عمر بر آن سياق عمل كردند و آن را طريق و آئين ساختند.» «2» (سپهسالار 65- 64).
شعرا و گويندگان پارسي به فراخور ذوق و استعداد خود از موسيقي و آثار آن ياد كرده‌اند:
رهي زن كه صوفي به حالت رودبه مستي وصلش حوالت رود *
راهي بزن كه آهي بر ساز آن توان زدشعري بخوان كه با آن رطل گران توان زد *
گر مطرب حريفان اين پارسي بخوانددر رقص و حالت آرد صوفي با صفا را *
اي مطرب درد پرده بنوازهان از سر درد در ده آواز
______________________________
(1)- ناصر الدين صاحب الزماني، خط سوم، ص 73 به بعد.
(2)- همان كتاب، ص 380.
ص: 191 تا سوخته‌اي دمي بنالدتا شيفته‌اي شود سرافراز
هين! پرده بساز و خوش همي‌سوزكان يار نشد هنوز دمساز
دلدار نساخت، چون نسوزم‌سوزم چو نساخت محرم راز» «1» *
مطربا نغمه حزين برداريك زمانم دماغ جان‌تر دار
از نه آهنگ خرده عشاق‌نغمه‌اي گو، ز پرده عشاق
مردم از هجر دوست، يك دمه‌اي‌دل من زنده كن به زمزمه‌اي
تا من اندر سماع عشق آيم‌مجلس عاشقان بيارايم
... همچو مستان سماع برگيرم‌نعره شوق دوست درگيرم
ساعتي همچو آرزومندان‌ز اشتياق حبيب در ميدان «2» هاتف اصفهاني، در ترجيع‌بند معروف خود از بعضي از آلات موسيقي نام مي‌برد:
چشم بد دور خلوتي ديدم‌روشن از نور حق نه از نيران
پيري آنجا به آتش‌افروزي‌به ادب گرد پير مغبچگان
عود و چنگ و ني و دف و بربطشمع و نقل و گل و مل و ريحان
من شرمنده از مسلماني‌شدم آنجا به گوشه‌اي پنهان از حمله مغول تا استقرار حكومت صفويه، دولتها چندان توجهي به اجراي مقررات ديني نداشتند.
سعدي، در باب دوم گلستان، نشان داده كه در دوران جواني، از آواز دلنشين خوانندگان و مجالست با هنرمندان و ارباب ذوق و هنر استفاده كرده است.
«... چندانكه مرا شيخ اجل ابو الفرج الجوزي رحمة اللّه، ترك سماع فرمودي و به خلوت و عزلت اشارت كردي، عنفوان شبابم غالب آمدي و هوي و هوس طالب، ناچار به خلاف رأي مربي، قدمي برفتمي و از سماع و مجالست حظي برگرفتمي و چون نصيحت شيخم ياد آمدي گفتمي:
قاضي ار با ما نشيند برفشاند دست رامحتسب گرمي خورد معذور دارد مست را *
نگويم سماع اي برادر كه چيست‌مگر مستمع را بدانم كه كيست
جهان پر سماع است و مستي و شورو ليكن چه بيند در آئينه كور؟
______________________________
(1)- كليات عراقي، به اهتمام سعيد نفيسي، ص 212.
(2)- همان كتاب، ص 212، 349.
ص: 192 نداني كه شوريده‌حالان مست‌چرا برفشانند در رقص دست
گشايد دري بر دل از واردات‌فشاند سر و دست بر كائنات اين دو بيت منسوب به علاء الدوله سمناني بيابانكي است:
اين ذوق و سماع ما مجازي نبودوين وجد كه مي‌كنيم بازي نبود
با بي‌خبران بگو كه اي بي‌خردان‌بيهوده سخن به اين درازي نبود حافظ گويد:
يار ما چون سازد آهنگ سماع‌قدسيان در عرش دست‌افشاني كنند ملاي رومي گويد:
امروز سماع است و سماع است و سماع‌نور است و شعاع است و شعاع است و شعاع
اين عشق مشاع است و مشاع است و مشاع‌از عقل وداع است و وداع است و وداع همو گويد:
كسي كاو جوهر جان را نديده است‌كسي كان دلبر از چشمش نهان است
چنين كس را سماع و دف چه بايدسماع از بهر وصل دلستان است
خصوصا حلقه‌يي كاندر سماعندهمي‌رقصند و كعبه در ميان است حافظ گويد:
در آسمان چه عجب گر ز گفته حافظسماع زهره به رقص آورد مسيحا را

تأثير نغمات گوناگون موسيقي‌

هريك از نغمات و الحان موسيقي حالت و احساس مخصوصي در انسان پديد مي‌آورد، چنانكه شهاب الدين صيرفي، در كتاب خلاصة الافكار في معرفة الادوار، كه براي سلطان اويس تأليف كرده مي‌نويسد: «بدانكه هريك از اين شدود و شعب مشهور را تأثيري خاص در نفس هست، بعد از التذاذي كه همه را حاصل است، چنانكه عشاق و نوا و بوسليك قوت شجاعت مي‌بخشيد و راست و عراق و اصفهان و نوروز و محير و نهضت، افراط، بسط و فرح مي‌آورد كه اصل مقتضاي الحان است.
اسامي آلات موسيقي را نزاري قهستاني در بيتي ذكر مي‌كند:
بس كند زهره سازها همكاراز پي جشن اين مبارك‌سور
دف و چنگ و رباب و زنبوره‌غچك و ناي و بربط و طنبور به‌طوركلي توجه عمومي به مسائل ذوقي و هنري بستگي به اوضاع و احوال اجتماعي و اقتصادي محيط و طرز فكر زمامداران و درجه نفوذ و قدرت آنان داشته است، به‌طوريكه محمود غزنوي
ص: 193
در مقامات ژنده‌پيل مي‌نويسد: احمد جام در دوران ارشاد «هزار و دويست چنگ و چغانه و طنبور و رباب و انواع رودها بشكسته است ...»
در عصر تيموريان به علت سست شدن مباني مذهبي و فساد زمامداران، كارهاي خلاف شرع بيش از پيش مورد توجه قرار گرفت تا جايي كه گاه بعضي از شيوخ و قضاة در مجالس جشن سرور شركت مي‌كردند و از نغمات موسيقي لذت مي‌بردند.

نوازندگان در عصر تيموريان‌

امير علي شير نوائي، ضمن تقسيم‌بندي كه از طبقات و صنوف مختلف اجتماعي عصر خود كرده است، از 34 صنف و طبقه و ارباب حرف نام مي‌برد و در شماره بيستم از خوانندگان و نوازندگان سخن مي- گويد و اين معني و مدارك و اسناد ديگر به خوبي مي‌رساند كه در عصر تيموري رقص و موسيقي مورد توجه بوده است؛ نه‌تنها طبقات مرفه و توده مردم از نغمات موسيقي برخوردار بودند، بلكه اهل علم اين عصر نيز با بي‌قيدي به اين امور مي‌نگريستند و گاه خود در اين مجالس و محافل شركت مي‌جستند. در كتاب رشحات عين الحيات كاشفي چنين آمده است: «روزي حضرت مولانا سيف الدين احمد شيخ الاسلام هرات با ساير اصحاب تدريس به صحبت شريف ايشان (مقصود جامي است) آمده‌اند و ايشان پس از تقديم مراسم ضيافت، خوانندگان و سازندگان را فرمودند تا در آن مجلس غزلها خوانده‌اند و نقشها پرداخته و سازها نواخته.
اتفاقا بعد از آن صحبت به دو سه روز حضرت مخدوم (جامي) به جانب زيارتگاه به رسم سيري بيرون رفته و آنجا با شيخ شاه كه از مشايخ متورعين بوده است ملاقات كرده‌اند و كيفيت صحبت شيخ الاسلام و خوانندگي و سازندگي آن مجلس پيش از رفتن ايشان به شيخ شاه رسيده بوده است در ضمن صحبت، شيخ شاه گفته است كه شما مقتداي عالم و پيشواي عرفاي عرب و عجم باشيد، چگونه است كه در مجلس شريف شما ني و اسباب طرب مي‌نوازند و اصول دائره و امثال آن مي‌سازند.» «1»

مير عليشير استاد موسيقي بود

بابر، در بابرنامه مي‌نويسد: كه مير عليشير عموم هنرمندان را تشويق مي‌كرد «موسيقي‌شناسان بي‌نظير مانند قول محمد، شيخ نائي و حسين عودي همه ترقي و پيشرفت خود را مديون به وي هستند، وي خود نيز موسيقيداني ماهر و نوازنده‌اي استاد و نقاشي چيره‌دست بوده است.» (از تاريخ ادبيات براون.)
______________________________
(1)- ر. ك: محمود غزنوي، مقامات ژنده‌پيل.
ص: 194

شيخ الاسلامي كه در مجالس رقص شركت مي‌كرد

بارتولد مي‌نويسد كه: «الغ بيك در ضيافتها و مراسم دربار سمرقند از استعمال مشروبات سكرآور جلوگيري نمي‌كرد، آوازخوانان و موسيقيدانان سمرقند شهرت فوق‌العاده‌يي داشتند و از طرف ثروتمندان و صاحبان قدرت بلاد ديگر دعوت مي‌شدند، از شرح حال خواجه احرار به خوبي فهميده مي‌شود: در اوايل سال 1420 ميلادي (830 هجري) در مجلس جشني كه يكي از ثروتمندان تاشكند برگزار كرده بود از موسيقي‌دانان و مغنيان سمرقند استفاده نموده بود.- بسيار جاي تأسف است كه حسام الدين شيخ الاسلام سمرقند در اين مورد ابدا ابراز مخالفت نمي‌كرد و از شيوه الغ بيك جدا طرفداري مي‌نمود ... شيخ الاسلام به مناسبت پايان ساختمان گرمابه‌اي، مجلس جشني ترتيب داد. آوازخوانان و موسيقي‌دانان شهر را جمع كرده بود، محتسب شهر كه از ماجراي شيخ الاسلام اطلاع حاصل كرده بود به عمل خلاف شرع وي اعتراض كرد و استفسار نمود: «اي شيخ الاسلام بي‌خبر از قوانين اسلام، به استناد كدام‌يك از اصول شرع محمدي شركت زن و مرد در يك مجلس و رقص دسته‌جمعي آنان جايز است.»
اين نوع زندگي شگفت‌انگيز شيخ الاسلامهاي سمرقندي تازگي نداشت. در قرن دوازدهم ميلادي نيز زندگي باشكوه و رفاه امير و صدرجهانهاي بخارا مؤمنين آن شهر را متأثر و خشمناك ساخته بود.
گويا صدرجهانهاي بخارا و شيخ الاسلامهاي سمرقند به طبقه اشراف‌منش و «آريستو- كرات» آن زمان منسوب بوده‌اند.
بارتولد در پايان بخش دوم كتاب خود مي‌نويسد: «جاي تعجب است شيخ الاسلام سمرقند كه خلف مؤلف «هدايه» بود، خوب نرد و شطرنج بازي مي‌كرد و گاهي اوقات شعر هم مي‌سرود.»

مقام خوانندگان در دربار بايسنغر

«... خواجه يوسف اندكاني، به روزگار سلطان بايسنغر در گويندگي و مطربي در هفت اقليم نظير نداشت، لحن داودي خواجه يوسف دل را مي‌خراشيد و آهنگ خسرواني او بر جگرهاي مجروح نمك مي‌پاشيد، سلطان ابراهيم بن شاهرخ از شيراز چند نوبت خواجه يوسف را از بايسنغر سلطان طلب كرد و او مضايقه كرد، آخر الامر صد هزار دينار نقد فرستاد كه خواجه يوسف را ميرزا بايسنغر براي او فرستد، سلطان بايسنغر اين بيت به جواب برادر فرستاد:
ص: 195 ما يوسف خود نمي‌فروشيم‌تو سيم سياه خود نگهدار» «1» پس از آنكه خبر مرگ استاد حسن نائي موسيقي‌شناس معروف از عراق مي‌رسد، شاعري با تضمين بيتي از مثنوي به مولانا عبد الرحمن جامي مي‌نويسد:
شرح هجر شاه استادان حسن‌بشنو از ني چون حكايت مي‌كند
بندبند او جدا گشته ز هم‌از جدائيها شكايت مي‌كند در جواب نوشتند:
شد ني خامه، دلم را ترجمان‌با زبان تيز و چشم اشك‌ريز
بشنو از ني چون حكايت مي‌كنداز جدائيها شكايت مي‌كند «2»

موقعيت خوانندگان و نوازندگان‌

به‌طوري‌كه از منابع تاريخي و به‌خصوص از بدايع الوقايع واصفي برمي‌آيد، در اواخر دوره تيموريان، نه‌تنها طبقات مرفه اجتماع بلكه مردم ميانه‌حال نيز به رقص و موسيقي علاقه و توجه فراوان داشتند و هنرمندان مورد علاقه و محبت عمومي بودند.
واصفي، در كتاب بدايع الوقايع، جلد اول، شرحي در وصف خوانندگان و نوازندگان آن روزگار نوشته و از جمله مي‌گويد: «... يكي از نوادر سازندگان عالم، استاد حسن عودي بود كه مغنيان روح‌افزا از دايره حلقه به گوشان او بودي ... و ديگر مير خواننده بود كه مشهور است كه حافظ بصير در وقت خوانندگي وي، به غايت، بي‌طاقتي و بيخودي مي‌كرد.
در مجالس عيش و نوش، رقاصان نيز نقش مهمي داشتند، در كتاب بدايع الوقايع در وصف يكي از اين رقاصان چنين نوشته است: «مقصود علي رقاص جواني بود كه هرگاه به رقص درآمدي، خورشيد خاوري و مه انوري به گرو رفتي و چون از رقص بازايستادي. حضار مجلس را به گرد سر خود در گرد يافتي. در وقتي كه آن جوان در رقص بود، اين كمينه را از غزل مولانا بنائي و خواندن حافظ مير، كيفيتي دست داده بود، به خاطر رسيد كه در جواب آن غزل شايد كه در بديهه از براي آن جوان رقاص غزلي توان گفت و از براي نثار مقدمش لآلي آبدار توان سفت، هنوز آن جوان از رقص فارغ نشده بود كه آن غزل به اتمام رسيد، مطلعش اين است:
به رقص، گرم چو گرديد سرو مهوش من‌ز باد دامن او درگرفت آتش من چون آن جوان از رقص فارغ گرديد، آن غزل به عرض اهل مجلس رسيد و به نثار تحسين و تحف آفرين مزين گرديد، يكي از دوستان كه همواره درصدد اشتهار حيثيات اين حقير و در مقام اظهار قابليت اين فقير بود گفت: كه فلاني علم موسيقي را به غايت خوب مي‌داند
______________________________
(1)- ر. ك: دولتشاه سمرقندي، تذكره دولتشاه.
(2)- نقل از حواشي تاريخ ادبيات براون.
ص: 196
و غزل را در نهايت مرغوبي مي‌خواند، حضار مجلس كه اين بشنيدند مبالغه از حد در- گذرانيدند و نائي را فرمودند كه ني را ساز كرده، چون جوان نائي فصلي نواخت به اين كمينه پرداخت و گفت: چرا نمي‌خوانيد و فقيران را مستفيذ نمي‌گردانيد ... چون اين قول به گوش من رسيد ... گفتم كه ني بردار و آغاز كردم.
عشاق را ز ساز تو حال دگر شودچون ني بري به سوي دهان نيشكر شود
جانا من آن نيم كه بنالم ز دست توسوراخها چو ني اگرم در جگر شود ...
غير از استاد حسن عودي، قاسم علي قانوني از سازندگان به‌نام زمان خود بود و اين بيت در وصف اوست:
ناله قانون او كز نرگس جادوش بودچون ننالد زان همه پيكان كه در پهلوش بود همچنين جگر چنگي، مغنيه زبردستي بود و نيز استاد احمد عجكي از سازندگان به‌نام اواخر دوره تيموري است كه شرح هنرنماييهاي آنان به تفصيل در كتاب بدايع الوقايع ذكر شده است. در اواخر دوره تيموريان، سازندگان و نوازندگان، سخت مورد احترام طبقات ممتاز زمان بودند. «مولانا محمد خوارزمي فرمودند كه از براي روحي طنبورچي اگر مكتوبي نوشته شود كه بدين مجلس حاضر گردد و حضار مجلس را محظوظ گرداند، مناسب نمايد، جهت او اين مكتوب نوشته شد:
ياران كه به بزم عشق دمساز تواندفريادكنان ز عشوه و ناز تواند
برخيز و بيا جانب ياران كه همه‌ديده به ره و گوش به آواز تواند.» «1»

تأثير آواز حافظ بصير در شنوندگان‌

تاريخ اجتماعي ايران ج‌7 196 تأثير آواز حافظ بصير در شنوندگان ..... ص : 196
جلد اول كتاب بدايع الوقايع، از دو خواننده نامدار به اسامي «مير خواننده» و «حافظ بصير» سخن به ميان آمده و در ذكر تأثير آواز يكي از آنان، واصفي وقايع‌نگار آن ايام مي‌نويسد: «.. شهرت تمام دارد كه بعد از حضرت داود (ع) هيچكس مثل حافظ بصير نخوانده و مشهور است كه چهاركس در مجلس خوانندگي حافظ، قالب تهي كرده‌اند، منقولست كه روز تعزيه خواجه طاوس، اكابر ديوان و اشراف حاضر بودند، از حافظ بصير التماس تغني كردند. حافظ اين مصرع از غزل خواجو را خواند:
«وفات به بود آن را كه در وفاي تو نبود»
چون به اين بيت رسيده:
در آتش افكنم آن دل كه در غم تو نسوزدبه باد برد هم آن جان كه در هواي تو نبود از گوشه ايوان موسيچه پرواز كرده، خود را در كنار حافظ انداخت و قالب تهي ساخت و آن
______________________________
(1)- واصفي، بدايع الوقايع، جلد اول، ص 24 به بعد.
ص: 197
روز قريب چهل كس بيهوش شده، ايشان را به دوش از آن مجلس بيرون آورده بودند ...» «1»
در كتب داستاني، از جمله در طوطي‌نامه مربوط به قرن هشتم هجري، نيز گاه‌وبيگاه از ادوات و ابزار موسيقي سخن به ميان آمده است: «حكمت همه حكما بر اين جمله اقتضا كرد تا نزديك گهواره ملك‌زاده ... سازهاي مزامير و چنگ و بربط و طنبور و رباب و ارغنون و كمانچه و قبز و سنج ختايي (خطاي) و عجب‌رود و شاه‌ناي و مشكك و ني عراق و شبابه و موسيقار و ديگر امثال و اشكال آن بفرمودند تا بنواختند و چهل دختر مغني روي‌پوشيده خوش‌آواز و نغزالحان كه از رشك زهره و زهره رقاص فلك مي‌شكافت، سماعي شاهانه و سرودي عاشقانه در نواي خسرواني به رسم دردادند ...» «2»
در مجلدات سمك عيار، مكرر از موسيقي و آلات آن سخن به ميان آمده است، از جمله در شرح حال خورشيد شاه مي‌خوانيم كه چون سال عمرش به 14 رسيد ... «او را هوس سازهاي مطربي افتاد كه بياموزد. چون چنگ و دف و رباب و ناي و بربط و عجب‌رود و آنچه بدين ماند، پس از پدر دستوري خواست كه اي پدر مي‌خواهم كه ساز مطربي آموزم ... گفت جان پدر تو داني، هرچه خواهي مي‌آموز، خورشيد شاه مطربان استاد بخواند و آموختن گرفت تا جمله بياموخت و آوازي داشت كه نسخه‌اي از لحن داود بود.» «3»
در جلد دوم اين كتاب از موسيقي رزمي نيز سخن رفته است: «چون روز شد و جهان تاريك منور شد ... مقدار هزار سوار از خاصگيان لشكر بودند و از بانگ كرناي و بوق و دهل و گاوم و ناي و كوس، زلزله در جهان افتاد و سواران در جوش آمدند و نقيبان صفها راست بداشتند.» «4»
در كتاب داستاني طوطي‌نامه كه قبلا از آن سخن گفتيم گاه مناظري از مجالس بزم و شادماني تصوير شده است، نويسنده طي حكايتي، مي‌نويسد: «... مجلس طرب و راحت مهيا بود و مقام انس مهنا مي‌نمود، مطربان خوش‌نوا، زخمه چنگ و بربط در ساز مي‌آوردند، سرودسرايان نيكوغنا، زخمه آهنگ را بلند آواز مي‌كردند، رودنوازان از بس كه خوش مي‌نواختند، چشمه‌هاي آب از چشم مردم مي‌گشادند، تارگيران از بس كه نغز مي‌سرائيدند، رسني بر گردن دل درهم مي‌نهادند، غانيات به تار مزمار دل‌دوزي مي‌نمودند، مغنيات به زخمه موسيقار در جان‌سوزي مي‌بودند، ساقيان پري‌روي شراب مغانه و مي عاشقانه به نوشانوش درمي‌دادند، غزل‌خوانان خوش‌خوي و ساده، گره غم از سينه بيدلان مي‌گشادند:
______________________________
(1)- همان كتاب، ج 1، ص 25.
(2)- عماد بن محمد الثغري، طوطي‌نامه جواهر الاسمار، به اهتمام شمس آل احمد: ص 170.
(3)- فرامرز خداداد بن عبد اللّه كاتب، سمك عيار، ج 1، به اهتمام دكتر پرويز ناتل خانلري، ص 9.
(4)- همان كتاب، ج 2، ص 290.
ص: 198 از آن حورچهران مردم‌سرشت‌شد آراسته مجلسي چون بهشت
نواي بريشم درآمد به اوج‌رحيق از صراحي برون داد موج
ز ناليدن چنگ موزون‌نوافرشته درآمد چو مرغ از هوا
خوشآوازي ارغنون و رباب‌به مستان همي‌داد داروي خواب ... مطربه‌اي بود در آن ميان رقاص و خوب‌صورت ... به انواع بديع و اشكال غريب پاي مي‌كوفت و به طرق نغز و منوال عجيب رقص مي‌كرد ... به لطايف حركاتش ديده‌هاي ناظران خيره مي‌گشت ... دستي برمي‌داشت و جهانيان را به آن حركت از پاي درمي‌آورد ...
همچنين آن پريچهره رقاص تمامي شب در پاي كوفتن مي‌گذاشت و هيچ‌كس چشم را از نظاره او برنمي‌داشت.» «1»
نوازندگان ايراني در سال 1885 ميلادي
______________________________
(1)- طوطي‌نامه، پيشين، ص 464.
ص: 199
در جنگي خطي مربوط به اقسام رقص كه گويا در زمان شاه صفي نوشته شده، بيست جور رقص شناسانده شده است
اشكال و انواع رقصهاي 20 گانه را تنها نام مي‌بريم: چمانه، كرشمه، پيام، هوس‌انگيز، پريشان، خرامان، نازرندانه، شكرانه، شعله، سرانداز، فدايي، بخشش‌پرواز، پروانه، گلريز، زنگوله، قهقهه، سلسله ... پس از انجام همه 20 شكل بالا، رقصنده با ناز و عشوه و كرشمه تمام نزد استادان نمايش مي‌داد؛ و در حال رقص پل مي‌ساخته، يعني سر را از پشت ماهرانه در ميان دو پا، درآورده و سوزني را كه به زمين روي قالي فروبرده‌اند، با پلك چشم بر مي‌داشته ...» «1»
دون فيگوارا، سفير اسپانيا كه در سال 1023 به دربار شاه عباس آمده و پيتر ودلاواله ايتاليائي و شاردن فرانسوي، يادداشتهاي دقيقي از صحنه‌هاي رقص در دوره صفويه به رشته تحرير درآورده‌اند. حافظ كه در عصر تيمور و بازماندگان او مي‌زيسته، مكرر از رقص و موسيقي و آواز سخن مي‌گويد:
نگارم دوش در مجلس به عزم رقص چون برخاست‌گره بگشاد از گيسو و بر دلهاي ياران زد
چو در دستست رودي خوش، بزن مطرب سرودي خوش‌كه دست‌افشان غزل خوانيم و پاكوبان سراندازيم
رقص بر شعر تو و ناله ني خوش باشدخاصه رقصي كه در آن دست نگاري گيرند
چه ره بود اينكه زد در پرده مطرب‌كه مي‌رقصند باهم مست و هشيار * در دوره صفويه با توجه به تعصبي كه بعضي از پادشاهان اين سلسله داشتند، موسيقي و موسيقي‌دانان چندان مورد توجه نبودند، اسكندر بيك منشي، در مورد شاه عباس كه آزاد- انديش‌ترين شهرياران اين سلسله است چنين مي‌نويسد: «... چون حضرت شاه جنت‌مكان از مناهي اجتناب تمام مي‌نمود، ارباب طرب را در نظر شريعت، وقعي و اعتباري نمانده بود و جمعي كه سمت ملازمت اشرف را داشتند، اخراج فرمود، سواي استاد حسين شوشتري بلياني و استاد اسد سرنايي، در نقارخانه همايون، كسي از اين طبقه ملازم نبودند، در اواخر ايام حيات، به مظنه آنكه مبادا، شاهزادگان به صحبت ايشان رغبتي نمايند، بعضي از افراد كه «لله» و «دده» اند، طبيعت بر عادت داده، باوجود ايشان در اردو، باعث ميل و رغبت به منهيات گردد، مشاهر اين طبقه را كه در اردو بودند، مثل حافظ احمد قزويني كه در گويندگي طاق و در پيچش آواز و نمك خوانندگي، شهره آفاق بود و حافظ لله تبريزي و غيرهم از اردو اخراج
______________________________
(1)- عليقلي محمودي بختياري، راهي به مكتب حافظ، ص 98 به بعد (نقل به اختصار).
ص: 200
كردند و استاد حسن سرنايي، چون به مجالس مي‌رفته، گرفته چند ماه حبس كردند و آخر قسم دادند، سواي سرنا كه در نقارخانه همايون نوازد، در جاي ديگر ننوازد.
حافظ مظفر قمي «قرارداد خاطر است كه خوانندگي مخصوص اهل خراسان و گويندگي مخصوص اهل عراق است و حافظ مظفر، اگرچه از اهل عراق بود، اما به روش خراسان خوانندگي كردي. حافظ هاشم، اگرچه در آن زمان در جنب ديگران نبود و زياده شهرتي نداشت، اما در اواخر ترقي نموده و شعله آوازش زبانه به فلك مي‌كشيد و در خدمت نواب شاهزادگي مغفور سلطان حمزه ميرزا قرب و منزلت تمام يافته ..» «1»

رقص در عهد صفويه‌

پيترو دلاواله جهانگرد ايتاليائي كه در زمان شاه عباس اول در اصفهان بوده، ضمن توصيف چگونگي استقبال از سفيران بيگانه از رقص و پايكوبي سربازان و علاقه مردم به رقص سخن مي‌گويد: «... آن روز صبح در كوچه‌ها صداي طبل و شيپور و سازهاي گوناگون گوش را كر مي‌كرد، تفنگداران دسته‌دسته، هشت نفر و ده نفر از صف بيرون مي‌آمدند و باهم به رسم معمول ايران مي‌رقصيدند و هر دسته كه فرسوده مي‌شد، دوباره به صف بازمي‌گشت و جاي خود را به دسته ديگر مي‌داد و كساني كه به رقص مي‌پرداختند، سلاح خود را به ديگران مي‌سپردند. به‌طوريكه من دريافته‌ام، مردم ايران به رقص اشتياق فراوان دارند، چنانكه هرگاه صداي ساز بشنوند، يا جمعي از رفيقان را در حال رقص بينند، بي‌تاب مي‌شدند و كم‌كم اختيار از موقرترين و سنگين‌ترين ايشان نيز سلب مي‌شود. به‌طوريكه در جاي خود از حركت دادن دست و پا و جنبانيدن چشم و ابرو و سر و گردن خودداري نمي‌توانند كرد، بالجمله در تمام راه از دولت‌آباد تا اصفهان كه نزديك سه فرسنگ است، از بام تا شام ساز و آواز و پايكوبي دوام داشت و مردم گرم رقصيدن و دست- زدن و جست‌وخيز بودند ..» «2» ظاهرا در اين مورد «پيترو» گزافه‌گويي كرده است.
پيترو دلاواله در مكتوب چهارم خود به بعضي از آلات موسيقي در عهد شاه عباس اشاره مي‌كند: «نوازندگان شاه با آلات موسيقي خود يعني سه‌تار و دايره و ني و تعداد ديگري دستگاه ناآشنا ... مي‌نواختند، من سعي مي‌كنم بعضي از اين آلات موسيقي را كه نوايي بسيار خوش دارند، با خود به ايتاليا بياورم ...» «3»
كارري، كه در اواخر صفويه يعني در عصر انحطاط اقتصادي و اجتماعي به ايران آمده است، در سفرنامه خود مي‌نويسد: «در ايران مردان هرگز رقص نمي‌كنند، و در بعضي از
______________________________
(1)- نقل از: عالم‌آراي عباسي، ص 190.
(2)- نصر اللّه فلسفي، زندگي شاه عباس اول، ج 4، ص 60.
(3)- پيترو دلاواله، سفرنامه، ترجمه شجاع الدين شفا، ص 219.
ص: 201
مهمانيها و جشنها از زنان رقاصه حرفه‌اي يكي دو تن را اجير مي‌كنند، حقه‌بازان و معركه- گيراني نيز هستند كه بسيار كثيفند و توقف و تماشاي هنرنمايي آنها براي همه‌كس قابل تحمل نيست؛ تفريح معمولي جوانها و بچه‌ها پرواز دادن بادبادك است و آن مقوايي است كه دم درازي بدان مي‌بندند و با نخ نازك آن را به هوا مي‌فرستند ...» كارري در جاي ديگر مي‌نويسد، ايرانيان برخلاف اروپائيان علاقه زيادي به گردش و قدم زدن ندارند ..» «1»
«شكار در ميان ايرانيان مراسم جالبي دارد، بيشتر سواره و به وسيله باز انجام مي‌گيرد، و بدين‌جهت تفريح اشرافيست و عموميت ندارد، معاش عده معتنابهي از مردم اصفهان از راه تربيت و فروش بازهاي شكاري تأمين مي‌شود.
«جوزافا باربارو» كه در زمان اوزن حسن به ايران آمده است، مي‌نويسد: «نخستين روزي كه نزد شاه رفتيم، خوانندگان و نوازندگان در حضورش بودند، اين نوازندگان چنگهايي داشتند به طول يك يارد كه نوك باريك آن را بسوي بالا نگاه مي‌دارند. از چنگ گذشته، داراي عود و كمانچه و سنج و ني انبان بودند و خوش مي‌نواختند. روز ديگر شاه دو جامه ابريشم برايم فرستاد، يعني قبايي كه با زر بافته شده بود و شالي از ابريشم تا بر كمر بندم و قماشي نفيس به نام بمبازين كه بر سر نهم ...» «2» پس از استقرار حكومت صفويه، موسيقي و آواز راه افول سپرد. شاه اسماعيل اول، كه بايد او را قهرمان خون‌ريزي شمرد، به حكم خلق‌وخوي استبدادي كه داشت به مسائل ذوقي و عقلي توجه نمي‌كرد. به همين مناسبت در عهد او ارباب علم و هنر خانه‌نشين بودند. در دوره شهرياري طهماسب، بازار ساز و آواز و موسيقي سخت بي‌رونق بود، فقط در دوران كوتاه شهرياري شاه اسماعيل دوم، «كليه مطربان و سرنائيان و خنياگران كه در عهد طهماسب به‌واسطه غلو وي در اجتناب از مناهي از دولتخانه و مجلس بزم اميران پراكنده شده بودند، به اردوي شاه جديد گراييدند و از نو بازار كمانچه و عود و چنگ و طنبور چهارتار گرم گرديد؛ خلاصه كلام آنكه هركس در زمان زندگي طهماسب بيشتر ادعاي زهد و پاكدامني مي‌كرد در دوران كوتاه پادشاهي اسماعيل منفورتر از همگنان شد ...» «3»
طهماسب به مأموران سياسي و ديواني خود دستور مي‌دهد كه جز در نقارخانه‌ها، در جاي ديگر سرنا و ساز ننوازند ... و اگر معلوم شود كه احدي سازي ساخته، هرچه باشد، مجرم است.
______________________________
(1)- سفرنامه كارري، ص 143.
(2)- سفرنامه ونيزيان، ترجمه منوچهر اميري، ص 68.
(3)- ابو القاسم طاهري، تاريخ سياسي و اجتماعي ايران، ص 246.
ص: 202
با اينحال نبايد چنين انگاشت كه در محيط داخلي دربار و يا در حرم طبقات ممتاز، از موسيقي و آواز و رقص اثري نبوده است.
كمپفر، ضمن توصيف مقامات درباري از شخصي به نام (چال‌جي‌باشي) كه رئيس نوازندگان و موسيقيدانان و دختران رقاص، و جز اينهاست سخن مي‌گويد: «... از آنجا كه شاه عباس خود به رعايت تعاليم مذهبي پابند نبود و در زدن ساز و ساختن تصانيف مهارتي داشت، از هنگام جلوس بر اريكه شاهي، خوانندگان و نوازندگان معروف را تشويق كرد و به‌همين‌سبب جماعتي از هنرمندان زبده متوجه اصفهان شدند، بعضي از اين خوانندگان و نوازندگان، هنر خود را در قهوه‌خانه‌ها عرضه مي‌داشتند و ازاين‌رو قهوه‌خانه‌هاي معروف اين عهد، مثل طوفان يا قهوه‌خانه بابا شمس تيشي، ميعادگاه بهترين خوانندگان زمان مثل گنجي يا حافظ احمد و حافظ هاشم و اساتيد مسلم نوازندگي مثل مير فضل اللّه مشهدي، سلطان محمد چنگي، معصوم و احمد كمانچه‌اي و محمد مؤمن طنبوره‌اي و شاه مراد خوانساري گرديد؛ اين قبيل مراكز آن‌قدر شهرت و اعتبار داشت، كه گاه شاه عباس با پاره‌اي از ملازمان خود به آنجا مي‌رفت و مدتها ميان مردم نشسته به ساز و آواز يا شاهنامه‌خواني گوش مي‌داد و گاه سفيران بيگانه را همراه مي‌برد.» «1»
«شاه عباس، به موسيقي توجه و علاقه بسيار داشت، هرگاه كه از كار سياست و ملكداري فراغت مي‌يافت به مجلس بزم و طرب مي‌نشست، نويسندگان چيره‌دست را عزيز مي‌داشت و در حلقه نديمان خويش داخل مي‌كرد، خود نيز از فن موسيقي و رموز نوازندگي آگاه بود؛ گاه ساز مي‌زد و گاه تصنيف مي‌ساخت، تصنيفات او در سراسر ايران مشهور و زبانزد خاص و عام بوده است، در مجالس خصوصي و در ميهمانيهاي رسمي او، هميشه مطربان و نوازندگان حاضر بودند و با نغمات موسيقي شخص شاه يا ميهمانانش را سرگرم مي‌كردند، وقتي كه شاه با ميهمانان مشغول گفتگو بود ... چنان آهسته مي‌زدند كه صداي ساز و آواز ايشان مانع صحبت شاه و ديگران نمي‌شد ... رامشگران مجلس شاه، گاه مرد و گاه زن و گاه از هردو دسته بودند، از رامشگران نامي مجلس شاه: مير فضل اللّه، طنبور مي‌نواخت و آوازي خوش داشت ..
ديگر سه نوازنده و خواننده به نام افندي خواننده و حافظ نائي و حافظ جامي از رامشگران مخصوص شاه بودند. ديگر از خوانندگان به‌نام دستگاه شاه عباس، جواني خوبروي به نام گنجي بود كه نخست در قهوه‌خانه بابا شمس كار مي‌كرد؛ بابا شمس، ابتدا در شيراز از راه معركه‌گيري، كشتي و طاس‌بازي و نوازندگي و آوازخواني و بازيهاي ديگر مردم را مشغول مي‌كرد، پس از آنكه به اصفهان آمد، شاه عباس، گنجي را از او گرفت و به خدمت خود داخل
______________________________
(1)- همان كتاب، ص 325 به بعد.
ص: 203
كرد و براي بابا شمس در چهارباغ اصفهان قهوه‌خانه‌اي و پهلوي آن ميخانه‌اي به راه انداخت و خود گاهگاه به قهوه‌خانه او مي‌رفت و در ميخانه‌اش شرابخواري را به كلي آزاد كرده بود؛ شاه عباس در دوران پادشاهي گاه ميخواري را قدغن مي‌كرد و پس از چندي دوباره آزاد مي‌ساخت ولي در ميخانه بابا شمس ميگساري هميشه آزاد بود، هركس در آنجا شراب مي‌خورد، مهري بر كف دستش مي‌زدند تا از مزاحمت عسس و داروغه آسوده باشد، يكي از معاصران شاه عباس درباره گنجي مي‌نويسد: «... جامع فنون دليري و معركه‌گيري ...
در غايت خوش‌آوازي و اصول و حسن صورت و سيرت و دليري ... پادشاه وي را از بابا شمس گرفت و هردو را از خاك برداشته به نظر عاطفت ... ممتاز گردانيدند ...» «1»

سازندگان و نوازندگان عهد زنديه‌

رستم الحكما در تاريخ خود مي‌نويسد: در عهد كريمخان زند، «علم خوش موسيقي شيرين و دلكش، رونقي بسزا داشت ... و منكرش سر صف اولئك كالانعام بل هم اضل- آلات و ادواتش در همه‌جا منظور نظر و در هر مكان جلوه‌گر علي الرغم زهاد سالوس خر، دف و نقاره و سرور ناي و رود و عود و چنگ و چغانه و رباب و بربط و موسيقار و ني و تنبك و طنبور و سنطور و چهارتار و مطربان آن زمان هريك از صاحب وقوفي رشك فاريابي و در شيرين‌نوائي غيرت باربد بوده‌اند ...
غرض آنكه ... والاجاه كريمخان ... مدت 7 سالي به تسخير مملكت و بلاد و ولايات آذربايجان مشغول بود و بعد مدت 14 سال مرفه الحال و فارغ البال بعد از كشمكش بسيار و گيرودار بيشمار در شهر شيراز ... رحل اقامت گسترد و بساط عيش و عشرت به جهت اهل ايران پهن نمود ...» «2»

چگونگي شهادت مشتاق‌

در اواخر سلطنت كريمخان، مردي هنرمند و درويش كه در آواز و موسيقي سرآمد اقران بود، به دستور مرشد خود، راه كرمان پيش گرفت، اين نابغه ميرزا محمد بن مهدي اصفهاني معروف به مشتاق است كه كار او در كرمان رونق گرفت و عده‌يي از طبقات مختلف اعيان و اشراف و روحانيان به حلقه ارادات او پيوستند.
مشتاق روزها را در حجره‌اي كنار مسجد جامع ... مي‌گذرانيد و به قرآن‌خواني مشغول بود.
صوتي بس خوش داشت و به قول وزيري «تار را به نهايت امتياز مي‌زد.» آقاي خالقي مي- گويد: «مشتاق علي شاه، بر سه‌تار، سيمي ديگر افزوده است و درواقع چهارتاري اختراع كرده است و اين سيم اضافي در اصطلاح موسيقيدانها به نام خود او معروف به سيم مشتاق شده است (سرگذشت موسيقي در ايران)- اين موسيقيداني و حال و جذبه او موجب شد كه به قول حاج-
______________________________
(1)- نصر اللّه فلسفي، زندگي شاه عباس، ج 2. ص 243 به بعد.
(2)- رستم الحكما، رستم التواريخ، به اهتمام محمد مشيري، ص 412.
ص: 204
نايب الصدر: در انواع موسيقي و صوت شهره آفاق شد و حاكم اصفهان و اعيان آن ملك بي‌حضور او انجمن نمي‌نمودند ... و بسيار از خوبان شهر، به وسائط و وسائلي ذكورا و اناثا ربوده او بودند و بعضي حاسدين چندين مرتبه به او سرمه خوراندند ..» «1»
مخالفان، خصوصا بعضي از مردم قشري شهر كه بازار درويش را گرم ديدند، در فكر نابودي او افتادند؛ نقطه ضعف او نواختن ساز بود، شايع كردند كه او آيات قرآن را همراه با ساز مي‌خواند، در باب ساز زدن مشتاق برخي از جمله شيخ يوسف استرآبادي گويد كه بعد از تشرف به فقر از تار زدن دست كشيده بود؛ ديگري نيز كيفيت راز و نياز با تار را از زبان خود مشتاق چنين گفته است: «اوقاتي كه در ملازمت كريمخان زند بودم، به تار زدن اشتغال داشتم، پس تارك شدم، پس از چندي ناخوشي دماغ پيدا كردم. اطباء گفتند از ترك اين عادت است و بايد مشغول باشي كه الضرورات تبيح المحظورات.
در شبانه‌روزي يك، دوبار تار مي‌زنم، بدون حضور اغيار و محض رضاي خالق جبار.
(طرايق الحقايق).
انكار مريدان تار زدن مرشد را، ظاهرا دليل بر عدم آگاهي بوده است از اين نكته كه از هر گوشه راهي به خدا هست، ظاهر اينست كه ايشان داستان پير چنگي مولوي را نخوانده بودند و نمي‌دانستند كه آن پير چنگي تا كجا با خدا همراه و «بنده خاص و محترم» او بود؛ باري، جمعي «خدمت ملا عبد اللّه، مجتهد و امام جمعه مي‌رفتند و مي‌گفتند كه صوفيه در شهر كمال استيلا را به هم رسانيده‌اند و تصوف به نحوي شايع است كه اينك درين بلاد، شريعت، منهدم بل‌كه منعدم خواهد شد ... «2»» ملا عبد اللّه منتظر فرصت بود تا ماه رمضان فرارسيد و اجتماع خلق فراهم آمد، روز 21 ماه رمضان 1256 قمري، هنگامي كه عبد اللّه بر عرشه منبر بود و موعظه مي‌نمود، درويش داخل مسجد شد، در گوشه‌اي خارج از جمعيت به اداء فريضه مشغول شد. وزيري گويد: «آخوند از بالاي منبر حكم به قتل و رجم درويش نمود ... و خود پيش افتاد ... درويش را گرفتند و از زاويه جنوبي مسجد به طرف شرقي و در شمال مسجد كشيدند ... به سنگ زدن پرداختند، مريدي از مريدان به نام درويش جعفر، خود را بر روي مشتاق افكند كه او نيز كشته شد ... ميرزا محمد تقي وقتي رسيد كه كار از كار گذشته بود، گويند در آن لحظه كه مي‌خواستند مشتاق را سنگباران كنند مشتاق رو به مردم كرده و گفته بود: «مردم اگر به من رحم نمي‌كنيد به خودتان رحم كنيد به بچه‌هاتان رحم كنيد به سگ و گربه‌ها و خشت و گل خانه‌هاتان رحم كنيد ... به‌هرحال هنوز خون مشتاق بر (تل خرفروشان)
______________________________
(1)- نقل از طرايق الحقايق، گفتار سوم، ص 86.
(2)- نقل از تاريخ وزيري، ص 349.
ص: 205
خشك نشده بود و چند روزي از دفن جسد او توسط حسينخان رايني (كه در بازگشت از شكار جسد را كنار خندق ديد و بر در مقبره آينده خود به خاك سپرد) نگذشت، كه لطفعليخان زند از گرد راه رسيد و پشت سرش لشكريان مصطفي خان دولو عازم كرمان شدند (شوال 1257) بلافاصله نيروي بابا خان (فتحعليشاه آينده) دهات و شهرهاي كرمان را زيرورو كرد و اندكي بعد در 16 ذيقعده 1258 شصت هزار لشكريان آقا محمد خان مركب از تراكمه استرآباد و سوادكوه و پادگان مازندران و رشت و غيره به كبوتر خان رسيد و سپس شهر را محاصره كردند ... «1»»
نوازندگان (عكس از ديولافوا)

نوازندگان در دربار فتحعليشاه‌

احمد ميرزا در تاريخ عضدي مي‌نويسد: «بازيگرها كه به‌حسب تعداد بالنسبه پنجاه، بل متجاوز بودند سپرده به اين دو استاد و در حقيقت دو دسته بودند كه تمام اسباب طرب از تار و سه‌تار و كمانچه و سنتورزن و چيني‌زن و ضرب‌گير و خواننده و رقاصان دو قسمت بودند، نصف آن، دسته استاد مينا و نصف ديگر دسته استاد زهره خوانده مي‌شدند؛ اين دو دسته هم پيوسته باهم رقابت و عداوت داشتند، بلكه در ميان حرمخانه ضرب المثل بودند اگر خصومتي در ميان دو نفر، مي‌ديدند، مي‌گفتند مثل دسته استاد مينا و استاد زهره منازعه مي‌نمايند ... عمارت و مسكن و جيره و مواجب و نوكر و خواجه براي بازيگران، حتي اسب‌سواري و طويله و اميرآخور و
______________________________
(1)- محمد ابراهيم باستاني پاريزي، آسياي هفت‌سنگ، ص 208 به بعد.
ص: 206
جلودارشان از اهل حرمخانه خارج بود ... مبلغ كلي در سال مواجب و مخارج بازيگرها و بازيگرخانه بود ... هروقت احضار مي‌شدند، احدي از ساير اهل حرمخانه، حق حضور نداشتند، اكثر اوقات باغ قرق مي‌شد و بازيگران آنجا مي‌رفتند ... تمام رقاصها يك قباي اشرفي كه هزار عدد باجاقلي بر آن دوخته شده بود، داشتند، كمرها و عرقچينها تمام جواهر با گلوبندهاي خوب و گوشواره‌هاي ممتاز.
در تاريخ عضدي ضمن توصيف دستگاه تاج الدوله زن فتحعليشاه، از هنرپيشگان و موسيقيدانهاي دستگاه او سخن مي‌گويد و مي‌نويسد: «... اينها دخلي به دستگاه بازيگرخانه و بازيگران حضرت خاقاني نداشتند، دستگاه بازيگرخانه خاقان يك فصل بسيار مفصلي مي- باشد، وضع آنها و اسم و رسمشان و مخارجشان شرح عليحده مي‌خواهد، هرگاه خوف و ملامت نبود، تفصيل را نگارش و گزارش مي‌داد ...» «1»

منظري از رقص و موسيقي محلي در عهد محمد شاه‌

سولتيكف، در سفرنامه خود ضمن توصيف مهمان‌نوازي يحيي خان، مير آخور سابق عباس ميرزا مي‌گويد: «حاضرين از اين مجلس از جمله فرخ خان پسر يحيي خان با لباس پذيرايي (از شال كشمير) نشسته بودند و با كمال ابهت رقص بسيار عجيبي را كه به همراهي موسيقي ناموزوني انجام مي‌شد تماشا مي‌كردند، رقاصها دو پسر دوازده الي سيزده ساله‌يي بودند كه لباس زن به تن كرده و پاچينهاي بلند و گيسوان دراز داشتند؛ در دست آنها قاشقكهاي مسين بود. رقص آرام و سنگين آنها، گاهگاه به‌طور غير قابل تحملي سريع و وحشي مي‌شد، چند فانوس كاغذي كه به درختها آويزان كرده بودند و يا نوكرها در دست داشتند و دو شمع، كه روي زمين نهاده شده بود، بر اين جشن مسكين شبانه پرتو مي‌افكند.
مهماندار همينكه ما را ديد از جا برخاست و ما را دعوت به نشستن كرد، جشن در چادري برپا بود كه يك طرف آن بالا زده شده بود، اين چادر هم مثل چادر ما بود ... رقص كه لحظه‌اي قطع شده بود، نخست با سلام و تعظيمهاي بلندبالا از طرف رقاصان جوان شروع شد، بعد حال الهام به خود گرفت، رقاصان به صداي موسيقي گريه‌آور و جگرخراش به آهسته چرخيدن و انداختن سر به عقب پرداختند، تا موهاي خود را به موج اندازند و بازوهاي خود را بلند داشتند تا كمر آنها نمايان شود.
گاهي خم مي‌شدند، براي آنكه زنگهاي خود را نزديك زمين به صدا درآورند، گاهي آنها را به گوش خود نزديك مي‌نمودند و به نظر مي‌رسيد آهنگ آنها را با دقت گوش مي‌دهند، زماني اين كودكان بدبخت رقص خود را با يك آواز شكوه‌آميز و يكنواخت همراه مي‌نمودند، سپس غفلتا و بدون واسطه، شروع به جهيدن مي‌نمودند و سر خود را به علامت
______________________________
(1)- نقل از تاريخ عضدي، پيشين، ص 8.
ص: 207
كينه‌توزي تكان مي‌دادند و فريادهاي ناله و زاري مي‌كشيدند و گيسوان دراز و لباسهاي آنها بدون نظم حركت مي‌كرد، سازها هم قوت خود را مضاعف مي‌نمود؛ به نظر من چنين مي‌رسيد كه عشق و درد، بايد موضوع انتخاب شده اين رقاصان در هواي آزاد باشد.
تمام ايرانيها و خود مهماندار كه مردي بشاش و پرحركت بود، با كمال رقت و تفكر عميقي به اين نمايش خاص و تقريبا زننده تماشا مي‌كردند.
ما مدت زيادي تاب تأثير اين موسيقي را كه بر حواس اروپايي رنج‌آور بود نياورديم و چون چنين قضاوت كرديم كه جاي ما در اين محفل نيست، پنهاني من و دكتر بيرون آمديم و هريك به طرف چادر خود براي خواب روان شديم. اما صداي ناموزون موسيقي و زنگوله- هاي مسين و آواز شكوه‌بار كودكان كه گويي بر بخت بد خود مي‌گريستند مدتها در ما يكنوع غم و غصه‌اي نگاه داشت- در اين شب غمگين، شبي كه هيچ ميل به خواب نداشتم، ايران به نظر من آنطور كه در حقيقت هست جلوه‌گر گرديد، نه آنطوري كه در كودكي تصور كرده بودم؛ ديگر آن باغهاي معطر از گل سرخ با چشمه‌هاي جاري ... وجود نداشت تمام تصورات من از بين رفت، زمين خشك و غارت شده تا چشم كار مي‌كند به نظر مي‌رسيد ...
اين نغمه‌هاي غم‌افزا كه مرا تعقيب مي‌نمودند فريادهاي رنج كشوري بود كه به دست بدبختي سپرده شده است ...» «1» اي كاش سولتيكف شجاعانه اعتراف مي‌كرد كه يكي از مسببين اينهمه آثار انحطاط و فقر اقتصادي و اجتماعي و هنري ايران، غير از حكومت انگلستان، سياست استعماري و جابرانه روسيه تزاري نيز بود، اين دو دولت مقتدر سرمايه‌داري براي بسط نفوذ اقتصادي و سياسي خود مرداني چون قائم مقام و امير كبير را كه نيت و برنامه وسيع اصلاحي داشتند، از ميدان سياست خارج مي‌كردند و براي اجراي برنامه استعماري خود مرداني خائن و رشوه‌گير و متملق را به سلاطين نالايق و مزدور ايران تحميل مي‌كردند؛ طبيعي است در چنين محيطي عشق به موسيقي و نشاط مي‌ميرد و از فعاليتهاي ثمربخش اقتصادي و اجتماعي اثري نمي‌ماند.
به‌طوركلي، سولتيكف موسيقي ايران را ناهنجار، ناموزون و دلخراش مي‌داند. در تهران، در روز سلام رسمي بار ديگر با موسيقي ايراني روبرو مي‌شود. وي پس از توصيف مناظر گوناگون مي‌نويسد: «... در تمام مدت اين تشريفات، من گيج شدم و اعصابم بيرحمانه از صداي يك موسيقي پاره شد ... چند ساززن فلك‌زده ايراني در كرناهاي عظيم خود مي- دميدند، طبلهايي را به قوت مي‌زدند و بوقهايي را به صدا درمي‌آورند، تمام اينها بدون ملاك، بدون اندازه، بدون يك لحن مطبوع، يك آهنگ به تمام معني ناموزون و ناهنجار و وحشي بود. هر روز صبح طلوع آفتاب و هر عصر غروب كوكب رخشان، با اين نوا، در همين محل و
______________________________
(1)- سفرنامه سولتيكف، ترجمه دكتر محسن صبا. ص 60 به بعد.
ص: 208
توسط همين هنرمندان نشان داده مي‌شود ..» «1» در عهد قاجاريه باوجود ركود و انحطاطي كه در تمام شئون اجتماعي پديدار شده بود، گه‌گاه مردم اگر فرصتي دست مي‌داد از دعوت هنرمندان غفلت نمي‌كردند.

خوش‌گذراني قاآني و فروغي‌

بنا به قول معير الممالك در يكي از اعياد، قاآني و فروغي، هريك غزلي در مدح شاه خواندند و با مشتي پول زرد مراجعت كردند و در منزل فروغي بساط عيش گستردند، در همسايگي، دسته مطربي بود از يهوديها، فورا نوكر فرستادند. دسته مزبور را آوردند، تارزن و كمانچه‌زني بود و تنبك‌زني و آوازخواني و دو رقاص خردسال كه يكي بسيار خوشگل بود و قاآني براي او جان مي‌داد؛ علاوه بر پولهاي زرد، خلعتي هم به قاآني مرحمت شده بود يك شب و روز را در طرب گذرانيدند ... «2»»
كنت دوگوبينو در كتاب سه سال در ايران مي‌نويسد: «به‌طوركلي در ايران آنهائيكه تار مي‌زنند و در موسيقي استاد هستند، غير از طبقه اول و دوم هستند و نجبا و اشراف ايراني، تار زدن را يكنوع عيب مي‌دانند و يا اقلا باعث سبكي خود مي‌شمارند.
در ميان طبقات متوسط، معروف- ترين نوازندگان تار، علي اكبر است كه خيلي خوب تار مي‌زند و من ديده‌ام اروپائياني كه هيچ به موسيقي مشرق زمين توجه نداشته‌اند، در موقع شنيدن ساز علي اكبر دچار تأثر شده‌اند.
دو هنرپيشه ديگر در ايران هستند كه هردو معروفيت دارند، يكي خوشنواز كه در زدن كمانچه ماهر است و برعكس علي اكبر مردي خوش‌مشرب است و ديگري محمد حسن، كه خيلي خوب سنتور مي‌زند ...» «3»
نوازندگان عصر ناصري‌

موسيقي جديد در غرب‌

موسيقي در غرب از قرن هيجدهم به بعد از بركت رشد افكار دموكراتيك از انحصار اقليت خارج گرديد و در اختيار اكثريت مردم قرار
______________________________
(1)- همان كتاب، ص 92.
(2)- نقل از مجله يغما، اسفند 29، ص 531.
(3)- كنت دوگوبنيو. سه سال در ايران، ترجمه ذبيح اللّه منصوري، ص 23 به بعد.
ص: 209
گرفت. موزار و بتهوون، در سده هيجدهم، به موسيقي جان تازه‌يي بخشيدند و پس از آنها، شوبرت، موندلسون و شومان آمدند و به تعميم و گسترش دايره موسيقي كمك كردند. به قول ولز: در اين دوره (قرن نوزدهم) رفته‌رفته، موسيقي از انحصار و قلمرو دربارها و اشراف بيرون مي‌رفت و به تالارهاي كنسرت راه مي‌يافت و متكي به مردم آموزش‌يافته و روشنفكر مي‌شد.
در كنار اپرا، قطعات فراواني آواز و آهنگ براي نواختن با پيانو و رقص در اجتماعات ساخته مي‌شد، پس از روزگار هندل و باخ، موسيقي ديني آن‌چنان پيشرفتي نكرده بود، با اينهمه حمايت دربار، براي آهنگ زدن اپراهاي بزرگ اهميتي خاص داشت و دربارهاي روسيه و باوير محل مناسبي براي پيشرفت باله‌هاي نوين گشته بود، مي‌توان در موسيقي اين قرن افزايش دلبستگي مردم را به موسيقي دريافت، آهنگسازان در پي يافتن موضوعهاي تازه و روح‌نواز موسيقي فولكلوريك اروپاي شرقي، و مردم مشرق‌زمين بودند.
شوپن (1809- 1849) از نواهاي لهستاني و ليست (1811- 1886) از نواهاي مجارستان الهام مي‌گرفته و برامس از سرزمينهاي دورتري چون هند، مايه كارهاي خود را مي‌گرفت، واگنر (1813- 1883) بر شمار آلات موسيقي افزود، بعدها در روسيه چايكوفسكي و موسورسكي و ريمسكي بر تنوع موسيقي افزودند. در قرن بيستم، از بركت اكتشافات جديد، موسيقي بيش از پيش همگاني شد، با پديدار شدن گرامافون، راديو و تلويزيون، موسيقي به خانه ميلياردها از نفوس بشري رخنه كرد، به قول كالاسووا: «وقتي خوشحال هستيد و شادي و سرور مي‌خواهد از وجودتان به خارج فوران كند، شما آواز نشاطانگيز مي‌خوانيد، هنگامي كه در بحر انديشه مستغرق مي‌شويد، يك ملودي آرام و خيال- انگيز به مغزتان خطور مي‌كند و زماني كه لشكر غم بر وجود شما يورش آورد، هيچ چيزي نمي‌تواند به اندازه موسيقي درد و اندوه انسان را بيان كند.
انسانها از ازمنه بسيار قديم با آواز، انس و الفت دارند ... در ابتدا، رقصها و آوازها با كف‌زدنها و يا كوبيدن دو قطعه سنگ به يكديگر همراهي مي‌شد، بعدا انسان كشف كرد كه اشيايي كه او را احاطه كرده‌اند، صداهاي مختلفي را از خود خارج مي‌سازند.
آدمي متوجه شد كه زه كمانش پس از كشيده شدن و رها گشتن به ارتعاش درآمده و ايجاد صداي مطبوعي مي‌كند و همچنين پي برد كه تنه توخالي درخت نيز ايجاد صداهاي طنين‌دار مي‌نمايد، اين اشياء ساده فكر انسان را متوجه اين امر نمود كه به ساختن آلات موسيقي بپردازد؛ زه تبديل به سيم و تار آلت موسيقي شد، معلوم گرديد كه سيمها با ضخامت و طولهاي متفاوت صداهاي گوناگون ايجاد مي‌كنند. با تلفيق سيمهاي مختلف، انسانها توانستند:
بربط، تار، سه‌تار، كمانچه، گيتار و ويلن بسازند؛ و ني ساده كه صداي خوش‌آهنگ خارج مي‌ساخت، به نيلبك فلوت و غيره تبديل شد.
ص: 210
بوق چوپاني كه از شاخ حيوانات ساخته مي‌شد، اساس پيدايش بسياري از سازهاي بادي را تشكيل داد و تنه پوك و توخالي درخت باعث پيدايش دنبك شد ... به‌اين‌ترتيب، طبل و دهل نيز به خانواده سازها اضافه گرديد؛ هرقدر كار انسان پيچيده‌تر مي‌شد و قوه عقلاني وي رشد بيشتري مي‌يافت، احساساتش نيز عميقتر و لطيفتر مي‌شد و اين امر، در رقصها و آوازها و نغماتي كه انسانها به‌وجود مي‌آوردند، انعكاس پيدا مي‌كرد، آلات و سازهاي جديد موسيقي، صداهاي نويني را مي‌آفريدند و به‌اين‌ترتيب موسيقي غني‌تر و متنوع‌تر مي‌گرديد.
آفرينش آواز، هرگز قطع نشده است، زيرا مردم در خلاقيت هنري خويش هرگز وقفه روا نمي‌دارند، اما از ميان صدها و هزارها ملودي، آنهايي كه بهترين هستند، با گذشت سالها به وسيله مردم برگزيده مي‌شوند و برجاي مي‌مانند.» «1»

موسيقي و رقص به نظر ميرزا آقا خان كرماني‌

در فن زيباشناسي، تابه‌حال هيچ معيار قطعي و تعبير مطلقي كه بتوان معيار و مأخذ تميز زيبايي و زشتي قرار داد، نيافته‌اند؛ مگر ذوق و سليقه كه به زبان فرانسوي‌Sense de Beaute مي‌گويند. «2»- اما بايد گفت كه ذوق و سليقه ميزان ثابتي ندارد و اساس آن «عادت» است و عادت (عاريت و اقتباس)، از ديگران است، چنانكه مردم سودان چيزهايي را حسن مي‌پندارند كه نزد روميان زشت و نازيباست، يا اينكه آهنگهايي در گوش شرقيان خوش مي‌نمايند كه نزد فرنگيان مانند صداي «زنبور» «3» مي‌باشد؛ برعكس ترانه‌هاي مغربيان، به گوش مردم مشرق‌زمين مطبوع نيست و به صداي زوزه شباهت دارند ...» در جاي ديگر درباره موسيقي مي‌نويسد:
«شريفترين حواس ظاهري قوه شنوايي است؛ كه عامل نطق و بيان و برزخ عالم انسان و حيوان است، چه هركس فاقد آن باشد كسب نطق نخواهد نمود، و اين قوه بزرگ طبيعي را بايد از جهت ديگر تغذيه نمود كه موسيقي باشد، و موسيقي لسان قلب است ...» «4» بايد دانست، كه آوازها و آهنگها در صورتي دلكش و جانفزا مي‌گردند كه از «نوت» هاي بسيط و براساس تناسب، تركيب شده باشند تا در خلق شور و هيجان ظاهر شود، امروز فن موزيك پايه علمي يافته و از روي قواعد و كتاب مي‌آموزند ... موسيقي مانند رقص، موقوف بر لطف طبع است و نسبت به آفاق و مردم مختلف فرق مي‌كند؛ و درواقع «هر ناحيتي و اقليمي، اقتضاي نغمه و
______________________________
(1)- ن. كالاسووا، مقدمه‌يي بر شناخت موسيقي، ترجمه شادروان علي اصغر چارلاقي، (قبل از انتشار).
(2)- ميرزا آقا خان كرماني. تكوين و تشريح.
(3)- ميرزا آقا خان كرماني. حكمت نظري.
(4)- ميرزا آقا خان كرماني. هشت بهشت.
ص: 211
آوازي مي‌كند ...» «1» مثلا هندوان از آهنگها و آوازهاي مبسوط و درهم پيچيده لذت مي‌برند، و حال آنكه اروپائيان از آنها بيزارند ... هم‌اكنون فنون هنري، در فرنگستان پيشرفت شايان يافته است، «تئاترها» و كنسرتهاي عمومي و «باله‌هاي كبير» تشكيل مي‌دهند و حال آنكه در دار الخلافه تهران، عده‌يي «از زدن طبل و دهل منع بليغ مي‌فرمايند ...» «2»
چند كلمه هم از صنعت رقص گفته شود، پيش از اين بيان كرديم كه رقص از «اشارات» برخاسته و انسان بدان وسيله پاره‌اي حالات و مقاصد خود را از روي توالي و انعطاف در حركات و سرعت در سكنات از روي غنج و دلال مي‌فهماند و اين دو كه يكي نغمه و آواز و ديگري رقص و اهتزاز باشد، در طبايع افراد مانند ساير حالات ضروري و طبيعي مركوز و مودوع است، از اين جهت همه نفوس ناچارند از ترقص و سماع؛ پايه فن رقص، در تناسب و تأليف حركات است تا منشاء «اهتزاز طبيعي» گردد، نهايت اينكه هر طايفه به شيوه‌اي خاص بيان اين معني را كنند: شبانان چوبكي مي‌رقصند، ارمنيان جوراب مي‌چينند و ناقوس مي‌زنند، روميان پاي مي‌كوبند، تركان دست مي‌افشانند، هنديان و كشميريان از پشت، سر به زمين مي‌رسانند، فرنگيان سرين مي‌جنبانند، بحريان معلق مي‌زنند، چينيان و تاتاريان با پاي بر زمين نقش مي- كشند، پارسيان انگشتك مي‌زنند، زنگيان نفير برمي‌آورند، افغانان و بلوچان گردن مي‌شكنند و گاه خراساني‌وار دست به هم مي‌سايند و گاه به‌طور كاروانيان، دراي و زنگ مي‌نوازند، درهرحال همه آن اطوار و سكنات گوناگون به حالت واحده اهتزاز طبيعي برمي‌گردد و اينست معني «توحيد كثير ...» «3»

رقص و بازي‌

ناصر الدينشاه در سفرنامه خود، منظره يكي از مجالس رقص مسكو را چنين توصيف مي‌كند: «... پرده بالا رفت، عالم غريبي پيدا شد، زنهاي رقاص زياد به رقص افتادند؛ اين رقص و بازي را «باله» مي‌گويند. يعني بازي و رقص بي‌تكلم، در اين بين هم مي‌رقصند، هم بازي درمي‌آورند، به انواع و اقسام كه نمي‌توان شرح داد، روبروي مردم پائين محل رقص و بازي هم موزيكانچي زيادي متصل مي‌زنند؛ و هر دقيقه از روشنايي الكتريسيته، روشنيهاي رنگارنگ از گوشه‌ها به محل رقص مي‌اندازند كه خيلي خوش‌نماست و رقاصان هم هر دقيقه به لباس ديگر مي‌آيند و رقاصان كه خوب مي‌رقصند، اهل تماشاخانه دست مي‌زنند و مي‌گفتند بيس‌Bis يعني ايضا، خلاصه بعد از اتمام يك مجلس، پرده تماشاخانه مي‌افتد و بعد از يك ربع كه مردم قدري راحت مي‌شوند، دوباره
______________________________
(1)- ميرزا آقا خان كرماني. تكوين و تشريح.
(2)- ميرزا آقا خان كرماني، صد خطابه، ص 34.
(3)- ميرزا آقا خان كرماني، حكمت نظري، به نقل از انديشه‌هاي ميرزا آقا خان كرماني، تأليف فريدون آدميت. ص 199- 202.
ص: 212
پرده بالا رفته مجلس ديگر منعقد مي‌شود؛ ما بعد از يك بازي كه هر بازي را يك آكت)Act( مي‌گويند، رفتيم به لژ ديگر كه نزديك و مشرف به محل رقص بود، شاهزادگان و سايرين در لژ اول ما نشستند، پنج مرتبه پرده بالا رفت و پنج قسم بازي درآوردند، تا نصف شب طول كشيد، تماشاخانه هم خيلي گرم بود رفتيم منزل ...» «1»
موسيقي در زورخانه
حاجي فرهاد ميرزا معتمد الدوله، عموي ناصر الدين (متولد به سال 1233 ه- ق) پس از شركت در مجلس شب‌نشيني كه به احترام او در سفارت ايران در استانبول داده بودند، مشهودات و نظريات خود را درباره رقص چنين بيان مي‌كند: «... و بعد از حقه‌بازي، مجلس بال شد خانمها و مردها به رقص افتادند و پنج قسم رقاصي كردند؛ و اين خانمها را اين مردها خسته كردند، هركه دست دراز مي‌كرد، خانم بيچاره با خستگي دست باز مي‌كرد، خانمي به پيش آمد، و به ميرزا جواد خان، نايب اول سفارت، به فرانسه گفت: كه اگر بي‌ادبي نباشد، مي‌خواهم دست دراز كنم كه با شاهزاده برقصم، گفتم به ميرزا جواد، بگو كه اين سنگي مكعب نخراشيده است كه از جا حركت نخواهد كرد و دست لطيف شما هم كه به سنگ بخورد، درد خواهد گرفت، خيلي خنديد و پاردن‌Pardon گفت و رفت، از ميرزا جواد خان پرسيدم، گفت:
خانم مستشار، سفارت نمسه (اطريش) است، خيلي زن زرنگي است و في الحقيقه عالم غريبي است كه هيچ قباحت در نظر اهل اروپا ندارد كه زنها گردن و سينه باز به انواع حلي و
______________________________
(1)- ر. ك: سفرنامه ناصر الدينشاه به قلم خودش، ص 24.
ص: 213
حلل (يعني زيورها)، آراسته با مردان اجنبي دست هم گرفته و دست به كمر انداخته و در مجمع هزار نفر به رقص و وجد مي‌آيند صدق اللّه العلي العظيم: كل حزب بما لديهم فرحون؛ عنقريب اين عادت به اهل عثماني زودتر و به اهالي ايران قدري ديرتر سرايت خواهد كرد، يك نكته از اين معني گفتيم و همين باشد، در ميان زنها كه مي‌رقصيدند، يكنفر مادر و دختر يهودي بود، دخترش زنجير نقره در كمر داشت و زيادتر از اهل اروپا مي‌رقصيد؛ گفتم در مذهب يهود با آن سختي كه در مذهب دارند، اين اعمال كه سر و سينه باز باشد، خلاف شرع است؛ گفت: حالا آنها هم «سي‌وي‌لي‌زه» (متمدن) شده‌اند، هرچه نوشته‌اند حق است در ايران بلكه تمام آسيا، زنها هر هفت «1» نهاده با روي گشاده در كوچه و بازار حركت خواهند كرد و لم يبق من الاسلام الا اسمه و درس رسمه (از اسلام جز اسمي نماند و رسم آن متروك شود) نماز و روزه و حج به تدريج فراموش خواهد شد.
مي‌خندد روزگار و مي‌گويد چرخ‌بر طاعت و بر نماز و بر روزه ما و عقد نكاح را براي شهرت و صلاح حفظ خواهند نمود و اطفال را كه لب از شير شستند، به تعليم زبان فرانسه خواهند گذاشت، خواندن قرآن چنان منسوخ شود كه اگر كسي احيانا بخواهد ياد بگيرد، بايد به حجاز و مدينه برود ... تا از پرده غيب چه درآيد ... سنه 1292 مطابق با سنه 1876 مسيحي ...» «2» بطلان اين پيش‌بينيهاي كودكانه امروز بر همگان آشكار است‌

عيش و تفريح ناصر الدينشاه‌

ناصر الدينشاه، ضمن نامه‌يي به معير الممالك مي‌نويسد: اولا براي شب عيد مولود ما، اهل طرب را كلا روانه اردوي «كله‌كيله» بكن و آن رقاص ساوجي را هم كه خانزاده مي‌گويي، همراه اهل طرب بفرست، اگر رقاصي هم نداند، همانقدر با اهل طرب باشد براي عيش و سر جنباندن محقق به‌كار مي‌خورد، اما لباس رقاصي بسيار قشنگ لازم دارد، بده زود بدوزند، از قراري كه مسموع شد مادرزن غلامحسين قارچي هم خوب شيطانست، حتم او را هم همراه اهل طرب روانه كن بيايد؛ دايره و دنبكها و اسباب طرب را هم كوك و پاكيزه بده بار مالهاي قوچان بكنند كه از اين گردنه و كتل سلامت بگذرد، خودت هم تا پاي گردنه، حضرات را همراهي بكن- در شهر هم، شب عيد، نقارخانه بزنند، نقاره‌چي‌ها را لباس پاكيزه بپوشان، كريم شيره‌اي را اهل اردو مشتاقند ...» «3» ببينيد ناصر الدينشاه كه در طول حكومت 50 ساله خود كمترين توجهي به امور اجتماعي، اقتصادي و سياسي كشور نشان نمي‌داد، چقدر به تفريحات و خوشگذرانيهاي شخصي علاقه داشت.
______________________________
(1)- هفت نوع آرايش كرده.
(2)- يحيي آرين‌پور، از صبا تا نيما، ج اول، ص 146- 165.
(3)- نقل از مجله يغما، ارديبهشت 29، ص 79.
ص: 214
ايلات و عشاير ايران، چون از بلاي «استبداد» و تعصب عناصر قشري، مصونيت بيشتري داشتند، بيشتر از شهرنشينان مي‌توانستند به نداي ذوق و خواهشهاي طبيعي و انساني خود پاسخ مساعد بدهند.

رقص ايلات‌

هانري رنه دالماني، در سفرنامه خود ضمن بحث از ايل بختياري مي‌نويسد: «... رقصهاي دسته‌جمعي، توسط مردان و زناني كه دايره‌وار دست يكديگر را گرفته‌اند صورت مي‌گيرد؛ گاهي مردان و زنان جداگانه حلقه‌هاي رقص را تشكيل مي‌دهند و گاهي هم مردان و زنان دست يكديگر را گرفته و با آهنگ ساز پايكوبي و دست‌افشاني مي‌كنند ...» «1»

نوازندگان و آهنگ ملا ظفر

كلنل كاساكوفسكي، در تاريخ 15/ 9/ 1275 مي‌نويسد: «امين- الملك صدر اعظم نزديك دروازه قزوين در خانه زيباي خود، چند زن جوان نشانده و بيش از نيمي از وقت خود را با آنها سپري مي‌كند، ضمنا بهترين نوازندگان به اين مجلس دعوت مي‌شدند، يكي از زنان ناصر الدينشاه، اشعاري در هجو شاه ساخته و در آن از بيشعوري و جبن و بي‌استعدادي مظفر الدينشاه با كلمات نيشدار ياد كرده است. اشعاري كه در آن، شاه گاهي ملا مظفر، زماني آبجي مظفر ناميده شده بود به سرعت در شهر پراكنده شد و كودكان كوچه و بازار به خواندن آن، مشغول شدند؛ بالاخره با جديت فرمانفرما و تهديد به قطع زبان، خواندن آن قدغن گرديد، امين الملك با اعتماد به دوستان نزديك، هربار دستور مي‌داد كه خاله مظفر را بخوانند، غافل از اينكه شيخ مرتضي امين، اين جريان را گزارش مي‌داد، عاقبت يك روز شاه فرمان داد نوازندگان خاص امين- الملك را به دربار فراخوانند، چون حاضر شدند گفت، آنچه در خانه امين الملك نواخته‌ايد در اينجا تكرار نمائيد، سازندگان متحير و سرگردان شدند؛ شاه به آنان امان داد و گفت انعام هم مي‌دهم به شرطي كه همان برنامه را بي‌كم‌وكاست اجرا كنيد؛ نوازندگان ناچار تصنيف را نواختند شاه درحاليكه سبيلهاي خود را از راست به چپ تيمار مي‌نمود، در پايان گفت تا 15 روز ديگر نشان خواهم داد كه آبجي مظفر كيست ..» «2»
در ايران، پس از حمله مغول مخصوصا از دوره صفويه، بازار موسيقي و علم و فلسفه بيش از پيش رو به كسادي نهاد، حتي تا نيم‌قرن پيش، مردم ايران موسيقي و ورزش و را جزو كارهاي مبتذل مي‌شمردند. روح اللّه خالقي در كتاب سرگذشت موسيقي از مشكلات فراواني كه در راه فراگرفتن موسيقي تحمل كرده است به تفصيل سخن مي‌گويد. دولت‌آبادي و مخبر السلطنه هدايت نيز به پيروي از افكار پدرش زبان
______________________________
(1)- هانري رنه دالماني. سفرنامه از بختياري تا خراسان، ترجمه مترجم همايون، ص 1034.
(2)- خاطرات كاساكوفسكي، ص 127 به بعد.
ص: 215
به نصيحت او مي‌گشودند، ولي مؤثر نيفتاد و عشق و علاقه، كار خود را كرد و خالقي در راه موسيقي پيش رفت و نام و نشاني كسب نمود؛ در يكي از جلسات ضمن گفتگو در پيرامون موسيقي، هدايت از كلنل به نيكي ياد مي‌كند و مي‌گويد: «اين مرد مقاصد بزرگي دارد، افسوس كه محيط مساعد نيست، براي موسيقي كسي در مملكت ما ارزشي قابل نمي‌باشد.
مردم چه مي‌دانند كه بزرگترين فلاسفه ما، مانند فارابي و ابن سينا در موسيقي كتاب نوشته‌اند، موسيقي در قديم خطي داشته و من در اين موضوع رساله ابجدي نوشته‌ام. وقتي از سفر فارس به تهران آمدم با دكتر مهدي خان صلحي منتظم الحكما، كه بهترين شاگرد ميرزا عبد اللّه بود، هفته‌يي دو شب كار مي‌كردم، او رديف آوازها را كه از استادش فراگرفته بود، روي سه‌تار مي‌نواخت و من آنها را با خط بين‌المللي موسيقي مي‌نوشتم. اينكار در سال 1301 پايان يافت، هفت سال طول كشيد و من به‌اين‌ترتيب اساس موسيقي ايران را در كتابي محفوظ نگاه داشتم.»
نوازندگان ايراني در دوره قاجاريه
به نظر روح اللّه خالقي، موسيقي در ايران تا اواسط قرن نهم هجري جنبه علمي داشته و آثار فارابي و ابن سينا و ارموي، مؤيد اين حقيقت است، ولي از آن دوره به بعد اين هنر رو به ضعف نهاد و تأليف شايسته‌اي درين باب نشد؛ هنرمندان اين رشته براي آنكه مورد تكفير و تعذيب قرار نگيرند، در نهان به نوازندگي مي‌پرداختند، با اينحال در منابع تاريخي از بعضي از نوازندگان عهد صفويه نظير: حافظ، احمد قزويني، حافظ جلاجل و باخرزي و عده‌يي ديگر نام مي‌برند.
در زمان كريم خان زند، شخصي به نام پريخان و در سلطنت فتحعليشاه قاجار نوازنده‌يي
ص: 216
موسوم به چالانچي و دوره محمد شاه قاجار دو استاد به نام زهره و مينا، همچنين فتح اللّه ميرزاي شجاع السلطنه، فيروز ميرزاي نصرت الدوله در كمانچه و عبد العلي معتمد الدوله در تار دست داشته‌اند ...» «1»
قاآني شاعر قصيده‌سراي دوره محمد شاه و اوايل ناصر الدينشاه، قصيده شيوايي در مدح محمد شاه دارد كه در آن نام چند نوازنده را ذكر مي‌كند ...
دلكي هست مرا شيفته و هرجايي‌عملش عشق‌پرستي هنرش شيدايي
پيشه‌اش روز به دنبال نكويان رفتن‌شب چه پنهان ز تو تا صبح قدح پيمائي
... من و دل هردو درين هفته به بازار شديم‌دلبري ديد دلم رشگ گل از رعنايي
دل ندانم به چه مكرش به سوي خانه كشيدميكي پيش نهادش چو گل از حمرايي
من نشستم به كناري، دل و او مست شدندمستي آغاز نهادند به صد رسوايي
دل سر آورد به گوشم كه به جان سر شاه‌كه مرا در بر اين ترك خجل ننمايي
اين سخن گفت و ز جا جست و به كرسي بنشست‌رو به من كرد كه كو چنگي و چون شد نائي
تارزن زاغي و ريحان و مليخاي يهودضرب‌گير اكبري و احمدي و بابايي بنا به گفته گوبينو: «... آخوند ملا علي محمد، يكي ديگر از رياضي‌دانهاي معروف اين دوره است كه در موسيقي نظري (نه عملي) خيلي استاد بوده، ولي هيچيك از ادوات موسيقي را نمي‌نواخته ...» «2» اعتماد السلطنه و عبد اللّه مستوفي ضمن توصيف اوضاع اجتماعي دوران خود از سازندگان و نوازندگان به‌نام (عمله طرب) سخن مي‌گويند. دوستعلي معير الممالك مي‌نويسد: «در روز آشپزان، ميان سفره تني چند از خواص نوازندگان جا مي‌گرفتند و بعضي از دلقكها و بذله‌گويان از قبيل حاجي كره و حسن كماجي و غيره در گوشه و كنار ايستاده و گاه به حركتي خوش يا لطيفه‌يي مناسب حضار را به سرور و انبساط مي‌آوردند ..
ملك الشعرا بيتي چند ... خوانده آنگاه نوازندگان، آهنگ عراق و حجاز كرده به اصفهان بازمي‌گشتند ...» «3»
گوبينو مي‌نويسد: «يك شب ما در يك مجلس شام دعوت داشتيم و جمعي از نجباي ايراني از جمله ميرزا تقي لسان الملك، معروف به سپهر حاضر بود، لسان سپهر گفت: نكته ديگري كه موجب حيرت من شده، موسيقي اروپائيان است، تعجب مي‌كنم ملل اروپائي با اين هوش سرشار چرا موسيقي دلچسبي ندارند ... در پاسخ گفتم برخلاف تصور شما اروپائيان موسيقي خوب و جالب توجهي دارند. لسان سپهر پرسيد: آيا موسيقي اروپائيان در شنوندگان تأثير مي‌نمايد؟ گفتم: بديهي است. لسان الملك پرسيد: مقصود شما از اين تأثير چيست؟
______________________________
(1)- روح اللّه خالقي، سرگذشت موسيقي، ص 15 به بعد.
(2)- سرگذشت موسيقي، پيشين، ص 15 به بعد.
(3)- همان كتاب، ص 25.
ص: 217
گفتم: مقصود اين است كه موسيقي اروپايي گاهي چنان انسان را متأثر و محزون مي‌كند كه اشك از ديدگان سرازير مي‌گردد و زماني چنان به نشاط مي‌آورد كه بي‌اختيار از جا برخاسته و به رقص مي‌افتد ...» «1»
اوژن فلاندن، در كتاب خود مي‌نويسد: «كه به كمك شاهزاده‌يي به حرمسراي يكي از شاهزادگان راه يافتم، تا منظره عيش و نشاط ايرانيان را از نزديك ببينم؛ سپس مي‌نويسد:
«... در تمام مدت صرف غذا، آهنگهاي موسيقي و رقص رقاصان ادامه داشته است، ابتدا يك زن تنها مي‌رقصيد، پس از اندك مدت، زني ديگر به او ملحق مي‌شد، در انگشتان رقاصان زنگهاي كوچك و قاشقكها به صدا درمي‌آمد كه با آلات موسيقي همنوا بود. نوازندگان به استثناي كمانچه‌كش از خانمها بوده‌اند، يكي از سازها كمانچه بود كه از استخوان ماهي ساخته شده و دسته درازي با سه سيم داشت و روي پايه‌يي قرار گرفته بود كه از كشيدن آرشه روي سيمها، صدايي كمي دلخراش شنيده مي‌شد و مردي كه اين ساز را مي‌نواخت، كور بود؛ در كنارش زني با مضراب فلزي چنگ مي‌نواخت (مقصود تار است) زني ديگر تنبكي كوچك در زير بازوي چپ داشت كه با دو دست مي‌نواخت و زن ديگري دايره مي‌زد، زنان براي خوش‌آمد اربابشان مي‌رقصيدند، وقتي رقص مي‌خواست خاتمه يابد، اركستر با قوت و عجله مي‌نواخت ... كه به نظر من خوش نيامد ...» «2»

توصيف يك رقاص شيرازي به قلم ادوارد براون‌

ادوارد براون، كه در دوره ناصر الدينشاه به ايران آمده است، در يكي از مجالس پذيرايي، ناظر رقص و هنرنمايي پسركي بوده است با اين خصوصيات: «پسر رقاص بيش از يازده سال نداشت و رقص او بيشتر داراي جنبه ورزش «آكروباسي» بود و با اينكه ايرانيها از تماشاي رقص وي لذت مي‌بردند، من خوشم نمي‌آمد ... لباس پسر رقاص هم به لباس ورزشكاران بيش از لباس رقص شباهت داشت و داراي گيسواني سياه و بلند بود كه وقتي كه سر را از پشت خم مي‌كرد، تا نزديك زمين مي‌رسيد و نيم‌تنه او از زانو پايينتر نمي‌آمد، من براي دومين مرتبه، همان پسر رقاص را در منزل نصر اللّه خان ايلخاني ديدم و در آن شب وي علاوه بر عمليات آكروباسي، نمايش ديگري هم داد و آن حمل پيمانه شراب بود، نمايش مزبور از اين قرار بود كه وي پايه گيلاس شرابخواري را به دندان گرفت و آهسته به هر يك از ميهمانان نزديك مي‌شد و از پشت، كمر را خم مي‌كرد، به‌طوري‌كه گيلاس شراب كه در وسط دندانهاي او بود، تا به نزديك لب ميهمانان مي‌رسيد، بدون اينكه شراب به آنها داده
______________________________
(1)- همان كتاب، ص 33 به بعد.
(2)- همان كتاب، ص 33.
ص: 218
شود، در اين نمايش چيزي كه توليد حيرت مي‌كرد، نرمي استخوانهاي كمر او بود كه مي- توانست از پشت تا اين اندازه خم شود، بعضي از مهمانها از اين حركت هنرمندانه چنان به وجد آمدند كه پيشاني او را مي‌بوسيدند.» «1»

تشريفات به خواب رفتن ناصر الدينشاه‌

ناصر الدينشاه قبل از خواب داستاني همراه با آهنگ موسيقي مي- شنيد، به‌اين‌ترتيب كه نقيب الممالك كه بياني شيرين داشت، در يكي از اتاقها مي‌نشست و در را اندكي باز مي‌گذاشت، تا شاه صدايش را بشنود، آنگاه پيشاني را بر عصاي خود نهاده ... آغاز سخن مي‌كرد، قبل از داستان، جواد خان قزويني با كمانچه چند پنجه نرم مي‌نواخت و ساكت مي‌شد؛ در خلال داستان، چون به قسمتهاي عشقبازي يا هجران مي‌رسيد، نقيب الممالك بيتي چند زمزمه مي‌كرد و جواد خان با ملاحتي تمام جواب مي‌داد ... با آنكه شاه هرگز نمي‌خواست آهنگي حزن‌انگيز بشنود، شوريدگي جواد خان را دوست داشت، نوازندگان ديگر خوابگاه يكي، سرور الملك استاد موسيقي بود كه دستمالي بر سنتور مي‌افكند و چنان نوايي از ساز بيرون مي‌آورد، كه براي خواب خوشتر از آن نمي‌شد. ديگر آنها غلامحسين، استاد تار بود كه در فن خود از چيره- دستان روزگار بود. سومي اسماعيل خان كمانچه‌كش، ديگر حاج كريم آواز خان كه پس از او دودانگ را كس بدان خوبي نخواند با نقيب الملك به نوبت گاه آواز مي‌خواندند، اينان ساعتي ساز مي‌زدند و سپس ساكت مي‌شدند، اگر آوايي از شاه برمي‌آمد، نوازندگي را از سر مي‌گرفتند و هرگاه صدايي برنمي‌آمد، آهسته خوابگاه را ترك مي‌گفتند.» «2»

وصفي از آلات موسيقي‌

آقاي دكتر احمد افشار، آلات موسيقي ايران را كه عبارت از ناي، بربط، چنگ، تنبور، رباب، كمانچه و غيره است، مورد مطالعه قرار داده، خصوصيات هريك را مي‌نويسد:
1- ناي يا «ني» از آلات موسيقي بادي است كه از زمان قديم تاكنون در ايران معمول است و احتياج به شرح ندارد، درباره ناي مولوي سخنها گفته و از زبان «ني» شكايتها كرده است، خاقاني در وصف آن چنين گويد:
ناي است چون طفل حبش‌ده دايگانش ترك‌وش
نه چشم دارد شوخ‌وش‌صد چشم حيران بين در او مقصود از ده دايه، انگشتان نوازنده و مقصود از نه چشم، سوراخهاي ني است.
2- بربط- ساز زهي دسته‌داري است شبيه سه‌تار كه برخلاف آن دسته‌اش كج بوده است، اين ساز داراي چهار زوج سيم بوده و مانند تار نواخته مي‌شود. بربط، از قديم در ايران
______________________________
(1)- ادوارد براون، يكسال در ميان ايرانيان، ترجمه ذبيح اللّه منصوري، ص 265 به بعد.
(2)- دوستعلي خان معير الممالك، زندگي خصوصي ناصر الدينشاه، ص 24 به بعد.
ص: 219
وجود داشته و نواختن آن در نواحي فارس بيشتر معمول بوده است.
3- چنگ- از قديمي‌ترين سازهاي زهي است كه از قديم در ايران و غالب ممالك ديگر معمول بوده؛ و در شكل آن تغييراتي داده شده است، تا به صورت امروزي كه در اصطلاح بين‌المللي، هارپ خوانده مي‌شود درآمده است اين ساز از قديم سيم داشته ولي امروزه بر اثر تكامل، داراي 46 سيم است كه با حركت انگشتان روي تارهاي آن نواخته مي‌شود، هارپ امروز در اركسترهاي سنفونيك مورد استعمال دارد.
4- تنبور- ساز زهي قديمي شبيه به سرنا است كه دسته بلند و راست دارد و مانند تار پرده‌بندي شده است، ولي تعداد پرده‌هاي آن كمتر است؛ كاسه تنبور بزرگتر و دهانه آن بدون پوست است، اين ساز را با چهار انگشت دست راست بدون شست مي‌نوازند، نواختن تنبور در قديم در طبرستان و ديلم و امروزه در كردستان متداول است.
5- رباب- از آلات زهي موسيقي ايران است كه فقط داراي دو سيم بوده و به وسيله كشيدن كمانه (آرشه) روي سيمها نواخته مي‌شده است.
6- كمانچه- ساز زهي است كه امروز هم متداول است، اين ساز داراي چهار سيم و كاسه‌يي شبيه كاسه سه‌تار است روي كاسه آن را پوست كشيده و بر روي پوست خركي كار گذاشته‌اند، كه سيمها بر روي آن قرار مي‌گيرد، براي نواختن، آن را به‌طور عمودي روي زمين مي‌گذارند؛ و كمانه را بر روي سيمهاي آن مي‌كشند و محل انگشتها را تغيير مي‌دهند، نوازنده آن را كمانچه‌كش مي‌گويند. قبل از آمدن ويولن به ايران، كمانچه زياد معمول بوده است ... آنچه تاكنون پيرامونش سخن رفت مربوط به سازهاي بزمي و طرب‌افزاست ... سازهاي رزمي كه براي تهييج سربازان هنگام جنگ به‌كار مي‌رفته است ...
عبارت بودند از بوق، كوس، ناي روئين، كرنا و اقسام طبل، از آلات موسيقي رزمي، اعراب، فقط با طبل آشنايي داشتند و بقيه را از ايران اقتباس كردند. مهمترين آلات موسيقي رزمي ايران در آن زمان چند نوع بوده است كه شرح آن اينك از نظر خوانندگان مي‌گذرد:
1- كوس- نوعي طبل بزرگ كه صداي بلند و پرطنيني داشته و در جنگ به‌كار مي- رفته است، مانند طبلهاي بزرگ امروزي دو طرف آن را پوست مي‌پوشانيده است.
2- كرنا- آلت موسيقي بادي بلندي است كه صداي آن هم بم مي‌باشد و چون سوراخ ندارد و با كمك انگشتان نواخته مي‌شود پرده ندارد. فقط وقتي در آن مي‌دميده‌اند، صداي بمي خارج مي‌شده كه به كمك كوس و ساير آلات موسيقي رزمي، آهنگهاي مخصوص به جنگ و تهييج سربازان را مي‌نواخته‌اند.
3- آلت بادي ديگري نيز شبيه به كرنا بوده است كه ناي روئين نام داشته است.
4- بوق، نيز آلت بادي ديگري است شبيه به كرنا، منتهي كوتاهتر كه آن نيز در جنگ
ص: 220
مورد استفاده بوده است- اقسام مختلف طبلهاي بزرگ و كوچك نيز وجود داشته و مورد استفاده بوده‌اند.»
استاد همائي ضمن تعليقاتي كه بر ديوان عثماني مختاري نگاشته است، در مورد لغت «زير» توضيح مي‌دهند كه علاوه بر معني وصفي كه در نغمه زيروبم گفته مي‌شود به معني نوعي از آلات موسيقي قديم نظير: سه‌تار و كمانچه در آثار گويندگان قديم آمده است چنانكه مختاري مي‌گويد:
تن در آن دادم كه در پيشت دو تا باشم چو چنگ‌دل بر آن بستم كه از مدحت نوا سازم چو زير *
هر زماني تنم چو زير شودبر سر خلق در نفير شود مسعود سعد
عبد الحسين سپهر در جغرافياي كاشان از آلات موسيقي و اسباب طرب كاشان در نيم‌قرن پيش ياد مي‌كند: «تار، كمانچه، سنتور، دنبك كه او را ضرب گويند، دايره، ني، طبل، شيپور، نقاره، سرنا، (كه واقعا هيچ شهر، مثل كاشان تمام نمي‌زنند، سوتك، دوني.» «1»

نظري كلي به سير موسيقي از آغاز تا عصر حاضر

راجع به موسيقي، چنانكه در صفحات پيش متذكر شديم، از ديرباز صاحبنظران نظريات مختلفي اظهار كرده‌اند، جمعي «اذان و تلاوت كلام اللّه را از جنس موسيقي مي‌دانند، در جنبش شيعيان، موسيقي مذهبي، ميداني وسيع داشته و در مديحه‌ها و دسته‌ها، و نوحه‌ها و حراره‌ها و روضه‌خوانيها و تعزيه‌ها و مناجاتها، اشكال مختلف موسيقي ما تجلي يافته است و خود اين موسيقي مذهبي شيعي مايه حفظ و بسط موسيقي سنتي ما شده است ... كتب علمي موسيقي متقدمين مانند مخارج الحروف ابن سينا و ادوار صفي الدين ارموي و مقاصد الالحان عبد القادر مراغه‌يي و برخي از متأخرين مانند بحور الالحان فرصت شيرازي و مجمع الادوار مهدي قليخان هدايت و يا كتب تاريخي كه در آن اطلاعاتي راجع به تاريخ موسيقي وجود دارد (مانند اغاني و مروج الذهب و نفايس الفنون و مجالس النفايس و نظاير آنها) مورد بررسي كمابيش خوبي قرار گرفته است. در گذشته دور، علم ادوار (يا
______________________________
(1)- عبد الحسين سپهر، تاريخ مختصر جغرافياي كاشان، به اهتمام ايرج افشار، نقل از فرهنگ ايران‌زمين، ج 2، ص 450.
ص: 221
علم موسيقي) به‌عنوان شعبه‌يي از رياضي از طرف افرادي كه موسيقي مي‌دانسته‌اند، يا تنها آن را علمي مي‌شناخته‌اند با فيض‌گيري از يونانيان تنظيم شده كه براي ما اهميت عملي آن كم و اهميت نظري و تاريخي آن قابل توجه است ... متقدمين ما در بخش موسيقي عملي و نظري در ايران و ديگر كشورهاي خاور ميانه، نقش بزرگي داشته‌اند و فرهنگ غني ايران را در اين زمينه به نقاط دور برده‌اند ... بررسي ويژگيهاي موسيقي ايراني كاريست كه بايد ادامه يابد. نگارنده بر آن است كه موسيقي يك صدايي ما از جهت فني و هنري در درجه بدوي‌تري نسبت به موسيقي چند صدايي (پوليفوتيك) باختر است. متأسفانه اين واقعيتي است و اين امر تنها در مورد موسيقي هم صادق نيست در مورد نقاشي و پيكرتراشي و معماري و درام و حتي نثر ادبي هم صادق است؛ تنها شعر قرون وسطايي ماست كه برد و تلالو جهاني دارد، لذا سخنان عاطفي و مديحه‌آميز براي اثبات نوعي برتري فني و هنري موسيقي ما از طرف موسيقي‌شناسان ايراني و خارجي هراندازه ژرف و زيبا باشد، منطبق با واقعيت نيست، نبوغ مردم ايران در شعر و نقشهاي زينتي قالي و كاشي و معماري گنبد و مناره و بسياري چيزهاي ديگر تجلي يافته است. اما در مجموع شرايط جغرافيايي، استبداد شرقي، گسستگي در تداوم سنتها، فقر، جهالت عمومي، استعمار و عواملي از اين قبيل كار خود را كرده است، مسئله ركود مدني در آسيا خود مسأله‌ايست عيان و قابل بررسي و اين ركود، دامنگير موسيقي ما نيز شده كه هنوز نمي‌تواند از چاه ويل آن بدر آيد، و اين امر ابدا ربطي به استعدادات ذاتي يا مختصات نژادي مردم آسيا ندارد. در اثر اين ركود، موسيقي ايراني نه‌تنها از قدرت و دقت فني، تنوع مضمون عاطفي و حياتي، گونه‌گوني شكل تا حد زيادي محروم مانده بلكه لهيدگي نظام پوسيده و فرتوت فئودالي استبداد و استعمار و رنجهاي آن، درين موسيقي عكس انداخته و آن را گاه تا حد بيمارگونه‌يي ندبه‌آميز و غم‌آلود ساخته و درونمايه اندوه را به عنصر مشخصه بسياري از نغمات ما مبدل كرده است.» بعدا نويسنده از لزوم تنظيم و تأليف تاريخ مفصل سير تكاملي موسيقي در ايران و تدوين فرهنگ يا لغت‌نامه اين موسيقي سخن مي‌گويد، به نحوي كه: «نام همه نوازندگان و خوانندگان و سازندگان و سازها و مكاتب و جريانات موسيقي و قطعات معروف و مصطلحات علمي (علم الادوار) و مصطلحات متداول در نزد اهل و واژه‌هاي مربوط به موسيقي اعم از موسيقي محض يا تطبيقي را دربر گيرد ... فراگيري موسيقي كلاسيك علمي ... در تمام ابعاد باعظمت امروزي، از واجبات است ... آينده موسيقي ما تنها در چارچوب حفظ و بسط موسيقي سنتي نيست، بلكه به‌ويژه گسترش در چارچوب موسيقي علمي است، خود زندگي، و كار كساني مانند امين الدوله (حسين)، پرويز محمود، علينقي وزيري، مرتضي حنانه، روبيك گريگوريان، محمد رضا لطفي، مسعوديه، روح اللّه خالقي، مجيد انتظامي و بسياري ديگر از آهنگسازان ايراني نشان مي‌دهد كه بهره‌گيري از موازين
ص: 222
علمي و پياده كردن آنها بر نغمات ايراني، مي‌تواند از نظرگاههاي مختلف انجام گيرد و درجه تأثير نغمه ايراني يا فن اروپايي در آن به شكل متفاوتي تجلي يابد و نتيجه حاصله «ايراني‌تر» يا اروپايي‌تر از آب درآيد و اين به‌خودي‌خود بلامانع است ... در مورد موسيقي ايراني، علاوه بر توجه به موسيقي ما از جهت نظري و عملي و سازشناسي، علاوه بر گردآوري دقيق موسيقي فولكلوريك كه تا مدتي انجام گرفته، بايد بررسي وسيعتري روي اشكال موسيقي ايراني، مانند: موسيقي عزا و تعزيه، موسيقي سور و عروسي، تصنيفها و ترانه‌هاي عاميانه، كوچه‌باغي و روحوضي، موسيقي درويشي و مداحي، موسيقي زورخانه و اشكال خاص (كاباره) ايراني انجام پذيرد، مي‌توان از درون اين اشكال نوعي طبقه‌بندي در موسيقي ايراني به‌وجود آورد و فقر مضموني و عاطفي موسيقي را تا حدي جبران كرد ... به‌هرصورت در همه زمينه‌ها، بلااستثنا، بايد آزمود و كوشيد، براي هر تلاشي پاداشي است ..» «1»

هنر آوازخواني در ايران‌

در ايران، بعد از اسلام، از قرن سوم هجري و از دوران قدرت سامانيان موسيقي و آواز در بين طبقات مختلف اجتماعي هواداراني داشت و دامنه اين دلبستگي تا روزگار ما كه هنرمنداني چون قمر، ظلي، اديب خوانساري و تاج اصفهاني نام و مقامي كسب كرده‌اند، ادامه دارد.
«در آوازخواني، خواننده بايد كم‌وبيش به شعر و ادب فارسي آشنا باشد و برحسب مقام و موقعيت، شعر مناسبي كه با آن مجلس هم‌آهنگي دارد، بخواند. به‌اين‌ترتيب «مناسب- خواني» نمودار ذوق و هنر خواننده است، غير از اين «انتخاب شعر» برحسب اينكه مجلس براي عيش و سرور، يا تقدير و تجليل از معاصرين يا از گذشتگان برپا شده است، حائز اهميت خاص است. همچنين ابداع و نگاه داشتن ريتم آواز كه منطبق با وزن و محتواي شعر است، اصلي اساسي‌ست، مكتب آواز در اصفهان براي هفت اصل زير در آوازخواني اهميت و اعتبار قائل است: 1- انتخاب شعر 2- تلفيق شعر و موسيقي 3- ابداع و تنوع ملودي 4- ادوات و تنوع تحرير 5- جمله‌بندي 6- هم‌سازي (همنوائي با خواننده) 7- ابداع (خلاقيت) آوازخوانان و موسيقيداناني كه در نگهداري مكتب اصفهان كوشيده‌اند و خود نيز شاگرداني تربيت كرده‌اند، عبارتند از: 1- ابراهيم آقاباشي، 2- سيد رحيم اصفهاني، 3- ميرزا حسين ساعت‌ساز، 4- سيد حسين طاهرزاده، 5- علي خان دهكي، 6- ميرزا حبيب اصفهاني، 7- اديب خوانساري، 8- نور علي برومند، 9- تاج اصفهاني؛ همواره با نوازندگان به‌نام اصفهان و تهران از جمله مرتضي ني‌داود، مرتضي محجوبي، حسن كسايي، جليل شهناز، حسين
______________________________
(1)- نقل از: مجله نويسندگان و هنرمندان ايراني، پاييز 1359، ص 134.
ص: 223
سازهاي فرنگي
ص: 224
شهناز و ... آواز خوانده و همواره از همه موسيقيدانان اصيل به نيكي ياد كرده است. «1»
در انتهاي اين مقاله لازم است ياد موسيقيدانان ازدست‌رفته‌اي را كه در چندسال اخير ديده از جهان فروبسته‌اند گرامي بداريم: 1- علينقي وزيري، نوازنده، محقق، تئوريسين، 2- اديب خوانساري، خواننده و رديف‌دان، 3- عبد اللّه دواني، رديف‌دان، خواننده، تصنيف- دان، 4- رضا ورزنده، نوازنده سنتور 5- لطف اللّه مجد، نوازنده تار 6- زرين‌پنجه، نوازنده تار 7- سرخوش، نوازنده تار.» «2»
______________________________
(1)- محمد رضا لطفي، مكتب آواز در اصفهان، به نقل از مجله شوراي نويسندگان و هنرمندان ايران، دفتر ششم، ص 360 به بعد (به اختصار).
(2)- ابو القاسم لاهوتي، كليات، به اهتمام بهروز مشيري، ص 45.
ص: 225
مواد مخدر و افيوني
ص: 227